•••••

•••••

Leetelma



- یه لحظه بهم زمان بدید قربان. فقط یه لحظه به حرفام گوش بدید.‌ میخوام فقط از این خونه فیلم بگیرم. کاری انجام نمیدم که باب میلتون نباشه!

پاهاش رو بین چهار چوب درب ورودی اون خونه قرار داده بود تا مبادا صاحب خونه‌ی مرموز،‌ کیم تهیونگ، دربو ببنده و راه ورود به اونجا برای همیشه بسته بشه.

- خواهش میکنم. فقط چند دقیقه اصلا... اصلا تنها میام اونجا چطوره؟

- نه.

مرد تنها کلمه‌ای گفت و نگاه خنثی‌اش رو از بین درز درب، به خبرنگار دوخت.

- ببینم منو نمیشناسین؟ جئون جونگوک هستم‌ حتما منو دیدید نمیذارین بیام داخل؟

کیم تهیونگ، چشم‌هاش رو خط کرد و با کلافگی و فاصله‌ی کمی که تا عصبانیت از دست اون خبرنگار داشت و صدایی بلند تر گفت:

- نه!

صدای جئون جونگوک هم کمی بالا رفت: فقط یه بار!

- نه!

- خواهش میکنم...

تهیونگ، خواست دربو با فشار دست ببنده که جونگوک داد کشید: تا اجازه ندید از اینجا نمیرم میخوام خبر ضبط کنم!

مرد صاحب خونه، دست از فشار دادن درب برداشت و به مرد نگاه خیره‌ای انداخت... نمیرفت! واقعا هم انتظار نداشت جئون جونگوک از اینجا بره.

- مطمئنی میخوای بیای تو؟

سوالی پرسید تا آخرین امیدش هم امتحان کنه اما خبرنگار بیش از حد برای اومدن به داخل خونه و ضبط کردن خبری دست اول هیجان داشت.

- مطمئنم!

درب توسط کیم تهیونگ باز تر شد و کنار رفت تا خبرنگار با لبخند بزرگی روی لب و چشم‌هاش برق افتاده وارد خونه بشه.

خونه‌ای که سر تا سرش تا دیوارهای مشکی رنگ احاطه شده بود و جئون جونگوک به محض وارد شدن چرخی دور خودش زد.

چرخی زد و... وقتی دوباره به سمت کیم تهیونگ برگشت، اینبار نه با یه آدم مرموز بلکه مردی با چندین پا شبیه به اختاپوس رو به روش ایستاده بود.

زبون جونگوک بند اومده بود از چیزی که میدید. اون پاهای شبیه به اختاپوس و کیم تهیونگ عصبیی که صاحبشون بود و با عصبانیت میگفت، " مگه بهت هشدار ندادم؟ مگه بهت نگفتم وارد اینجا نشو!؟" همگی اینها... باعث تپش قلب شدیدش شده بودن.

دو... سه... شاید هم چهار پای کیم تهیونگ، به سمتش روانه شدن؛ بین اونها اسیر شد و حالا جئون جونگوک کم کم با وحشت از روی زمین بلند میشد.

خونه؟ صاحب اون خونه مرموز بود... اون یه آدم عجیب بود!

توی هوا فریاد کشید: این عالیه! عالیه مرد اینا رو از کجا آوردی؟

قطعا دیوانه بود که حتی کیم تهیونگ هم با چشم‌های درشت شده در جوابش فریاد کشید: ببینم تو واقعا خوبی؟ کی از دیدن این پاهای حال بهم زن خوشش میاد؟

- من!

قطعا جئون جونگوک اینجا بود تا دیوونه‌اش کنه. توی هوا بین پاهای کیم تهیونگ‌ گیر افتاده بود و حالا با همون وحشت و هیجان همراهش میخندید.

Report Page