💜
راستش را بخواهی، کلمات را لایق این نمیدانم که زیباییات را با آن ها توصیف کنم.
حالا تو از من میخواهی بگویم چقدر این دلیل نفس کشیدنم را، دوست دارم؟!
جانم برایت بگوید که دلبر، عشق من تمام نشدنی است؛ بینهایت است، مثل اعداد.
آن ها هیچوقت تمام نمیشوند. ریاضی دان ها هیچوقت نتوانستهاند تعداد اعداد را پیدا کنند بنابراین من هم از اینکه بگویم اندازهی عشقم به تو چقدر است، عاجز هستم.
کهکشانها را کوچک میپندارم در برابر احساسات من به تو... چرا که تو بهترینی و من باز هم عاجز هستم از عشق نورزیدن به تو.
ای خون درون رگهای من، ای نور چشمان من، کسی میداند که تو دلیل این هستی که من شبها سرم را بر روی بالینم میگذارم و به هنگام سحر، بر میخیزم تا از وجود نازنینت لذت ببرم؟ آن ها نمیدانند... هیچکس نمیداند جز خود تو، که خوب میدانی چگونه مرا اسیر و مجنون کردی.
دست کشیدن از دوست داشتن تو، حماقت محض است. من تا ابد دوستت ندارم، زیرا هیچ «ابدی» برای من در دوست داشتنت وجود ندارد.
من تا بینهایت دوستت دارم.
بریم بر بخشی ک دوسداری
پرنسس.. کاش زودتر میگفتی که گرسنه ای ولی به شکل دیگه.
تا منم شکم کوچیکت رو پر کنم ولی به شکل دیگه.
_
وقتی روی تخت پاهاتو جمع میکنی تا اون سوراخ صورتیت که اون مایع روون کننده خوشمزت بیرون میریزه رو نبینم بیشتر تحریک میشم که به ف.اکت بدم
_
انقدر برای بخشیده شدن اصرار نکن، وقتی میتونم از صدای جیغ و ن.اله هات لذت ببرم چرا باید این کار رو کنم؟
_
میدونی که من بیبی پر سروصدایی نیستم و فقط نفس نفس میزنم ، چیکار میکنی باهام که صدام در بیاد؟
_
میدونی چه تایم هایی رو دوست دارم دَد؟!
آره آفرین..اون تایمی که دستمو گرفتی و دنبال خودت میکشی و به محظه اینکه درو بستی،منو به دیوار میکوبی با یه دستت وحشیانه منو از گردن به دیوار چوک میکنی و با اون یکی دستت دستامو بالای سرم نگه میداری..
من واقعا عاشق اون لحظم..
_
باور نميكنم تو همونی باشی که برای بف.اک دادنت بهم التماس میکردی، چطور حتی تحمل انگشتامم نداری کوچولو؟
_
بیبی من عاشق اینم که ه.ورنیت کنم و با لذت به پیچ و تاب خوردنت نگاه کنم و بی توجه به التماست برای به ف.اک دادنت به تحریک کردنت ادامه بدم
_
کاش بعد راند اولمون چشمم به تن کبودت که با لاو بایتا و جای دستام پرستیدنی تر شده نمیوفتاد، اینطوری ددی به جای تا صبح به ف.اکت دادن بین بازوهاش میخوابوندتت
البته این برخلاف خواستته..مگه نه؟
_
منظره قشنگیه دیدنت از بالا اونم وقتی چشم ها و دستات بستهاس و لبهاته که آتیشم میزنه.
_
این همون چیزیه که میخوای هوم؟
با تموم شدن کارم زانوهاتو به هم بچسبونم و به حفره پر شدت از کا.م سفیدم زل بزنم
و تو با گونه های سرخ و مردمکای اشکیت کمرتو قوس بدی تا ازم راند بعدیو بخوای لیتل؟
_