....
Lou
کیم تهیونگ؛ امگایی که توی معروف ترین کلاب شهر، به عنوان رقاص کار میکرد.
مشتری های اون امگای اغواگر، بیشتر از همهی رقاص ها و هرزه ها بود!
تمام آلفا ها شیفتهی اون امگا و عطر توتفرنگی_وانیلش بودن و لقب افسونگر رو بهش داده بودن! اون سفید ترین و نرم ترین امگایی بود که هرکسی میتونست ببینه و لمس کنه!
کیم تهیونگ از شغلی که داشت لذت میبرد و ترجیح میداد هر روز طمع یک آلفای جدید رو بچشه، تا اینکه میت یکی بشه و فقط با اون رابطه داشته باشه...
جئون جونگوک؛ آلفای قدرتمندی که خیلیا ازش حساب میبردن و تقریبا بخاطر زیباییش، معروف بود، اون کلاب رو پاتوق خودش کرده بود. کلابی که افسونگر توش کار میکرد!
جئون طبق عادت با نوچه هاش وارد کلاب شدن و یک میز رو اشقال کردن. پاهاشو روی میز انداخت، گلس نوشیدنی رو بین انگشتاش گرفت و با پوزخند ثابت کنار لبش، نگاهی به پیست رقص انداخت.
اون امگای افسونگر، مشغول رقصیدن بود و با لباس سفید و توریش، بدن و کمر ظریفش رو به نمایش میذاشت. گریمی که روی صورتش نشسته بود اجازه نمیداد که کسی بتونه چهرهش رو تشخیص بده و این قدرت اصلی افسونگر بود! کسی تاحالا چهرهی اون رو ندیده بود و اونو نبوسیده بود، بجز آلفا جئون!
جئون جرئهای از نوشیدنی قرمز رنگش نوشید، و گلسو روی میز پرت کرد.
همچنان نگاهش قفل حرکات اون افسونگر بود...
طوری که بدنش رو تاب میداد و سمت آلفاها میرفت و روی پاهاشون مینشست، باعث تحریک شدن هرکسی در هر سلسله مراتبی میشد!
اون واقعا یک افسونگر بود و کارشو خوب بلد بود!
جئون بعد از چند دقیقه که حرکات امگارو دنبال کرد، با خشم پاهاشو از روی میز پایین انداخت و گوشیشو از توی جيبش خارج کرد و بعد از پیدا کردن مخاطب خاصش، گزینه تماس رو زد.
امگا که مشغول لمس کردن بدن یک آلفای جذاب بود، با شنیدن صدای زنگ موبایلش که کنار استیج افتاده بود، با بی میلی از روی پاهای آلفای غریبه پایین پرید و سمت موبایلش رفت.
با دیدن شماره و عکس اون آلفایی که از نظرش، جذاب ترین بود، لبخند شیطونی زد و جواب داد
«هومممم ببین کی زنگ زده! آلفا جونگوک! اتفاق خاصی افتاده؟»
جونگکوک با عصبانیت زبانشو در لپش فرو کرد و همونطور که به امگا خیره بود، گفت
«اگه سرتو برگردونی، میبینی چه اتفاقی افتاده!»
تهیونگ با شنیدن این جمله، آب دهانشو قورت داد و خیلی آروم به عقب برگشت.
جونگکوک رو بین جمعیت دید که کنار میزش ایستاده و با فکی منقبض شده، نگاهش میکنه...
لبخند فیکی زد و آروم از پله های استیج پایین رفت و سعی کرد به تعریف ها و نگاهای افراد حاضر در سالن، توجهی نکنه.
بالاخره خودشو رو به روی جونگکوک رسوند.
لباشو رو هم فشرد و دستاشو توی هم گره کرد و با نگاهی که سعی میکرد خودشو بی گناه نشون بده، گفت
«عاممم سلام؟»
جونگکوک با حرص نگاهی به سرتا پای امگا انداخت و قدمی بهش نزدیک تر شد
«تو واقعا از هرزگی لذت میبری؟ اینکه هر دفعه یک آلفای جدید لمست کنه؟ انقدر به این کارت معتادی؟»
تهیونگ خیره به چشم های آلفا، پوزخندی زد و نگاهشو در اطراف چرخوند
«چیه نکنه فکر کردی چون همه تو کفات هستن، منم روت کراش دارم و میخوامت؟»
جونگکوک با عصبانیت چنگی به لباس توری پسر زد و اونو رو به روی صورتش ثابت کرد و با اینکار، مجبورش کرد نگاهش کنه.
با حرص از بین دندانهاش گفت
«ولی من کلی پول دادم و توی هرزه رو از این جندهخونه کشیدم بیرون! خودت گفتی میخوای یک زندگی عادی داشته باشی و عاشق بشی! من هرچیزی که میخواستی رو بهت دادم! پس چه مرگته؟!»
تهیونگ با پررویی، همونطور که به چشم های خشمگین آلفا خیره بود و میتونست پخش شدن فورمون هاش از روی خشم رو حس کنه، لب زد
«تو فقط زیادی احمقی و به نظرم طعمهی خوبی برای تیغ زدن میومدی، آلفا جئون!»
فورمون های جونگکوک هر لحظه بیشتر افراد حاضر در کلاب رو اذیت میکرد و باعث میشد که اونجارو ترک کنن.
جونگکوک پوزخند صدا داری زد و تهیونگو به عقب هول داد. امگا با ترس عقب عقب رفت و در آخر بدون اینکه بتونه تعادلش رو حفظ کنه روی استیج پرت شد...
آلفا نگاهشو در اطراف چرخوند و با دیدن قفسهای که پر از نوشیدنی های بیرنگ بود، پوزخندی زد و سمتشون رفت. دوتا بطری برداشت و سمت امگا حرکت کرد.
تهیونگ با اضطراب حرکات آلفا رو دنبال میکرد ولی سعی داشت خودش رو ریلکش جلوه بده...اما فورمون هاش اونو لو میدادن!
جونگکوک پوزخندش هر لحظه پررنگ تر میشد.
از سه تا پلهی کوتاهِ استیج بالا رفت و رو به روی امگا ایستاد. تهیونگ خواست بلند بشه که جونگکوک یکی از پاهاشو روی سینهش فشار داد و مجبورش کرد دراز بکشه.
تهیونگ اخمی کرد و سعی کرد دردش رو نادیده بگیره.
«فکر کردی داری چه غلطی میکنی آلفای احمق!!! پاتو از روی گلوم بردار!!!»
جونگکوک خندید و دندون های نیشاش رو به نمایش گذاشت. از بالا نگاهش میکرد؛ تهیونگ حالا با موهای بلوند پخش شده روی زمین و سینه های برهنهش، اغواگر تر از هر موقعی بود!
بی معطلی بطری اول رو باز کرد و با یک حرکت همهشو روی صورت گریم شدهی امگا، خالی کرد.
نقاشی های روی صورتش، کمی پاک شده بودن و حالا نوبت بطری بعدی بود.
تهیونگ شوکه سرشو تکون داد تا کمی از خیسی روی صورتش کم کنه و نفس بکشه... خواست حرفی بزنه که بطری بعدی روی صورتش خالی شد و حالا صورتش عاری از هر گریمی بود.
«هی تو آلفای عوضی!!! هیچ میفهمی داری چه گهی میخوری؟ راحتم بزار روانی!»
و با دوتا دستاش، به مچ پای آلفا که روی گلوش بود چنگی زد اما هیچ فایده ای نداشت! دستای اون امگا ضعیف تر از این بودن که بتونن اختلالی در کار آلفا بوجود بیارن!
تهیونگ با چهره جمع شده نگاهی به جونگکوک انداخت.
آلفا با پوزخندی که به خوبی دندان های نیشاش رو به نمایش میگذاشت، لب زد
«کیم تهیونگ! امشب، جلوی همهی مشتریهات، توی همین کلاب و روی همین استیج، جوری بفاکت میدم که تا اخر عمرت دیگه سراغ این شغل نیای!»
و البته که آلفا جونگکوک، میخواست اون امگای افسونگر رو مارک کنه و برای همیشه با خودش به ایتالیا ببره!