•••

•••

Leetelma




قبل از اینکه به این دنیا پا بذارید، قرار دادی رو با کائنات امضا میکنید و اونها، وظیفه دارن روی زمین از شما با پیغام‌‌های متفاوتی که میفرستن، محافظت کنن.

اما تهیونگ... آه از اون روزی که قبل از به دنیا اومدن با روحی که جونگوک نامیده میشد، قرار داد امضا کرد.

اون زمان کسی نمیدونست وقتی به زمین پا میذاره و بزرگ میشه این پیغام کائنات رو جدی میگیره و بهشون توجه ویژه‌ای نشون میده و حالا برای خودش دردسر میسازه؟

آه تهیونگ... اون مرد عاشق جادو بود و داستان های ماورایی. برای همین هم وقتی توی کازینو زمان بازی یه کارت با طرح عجیب و غیر طبیعی دید دوباره به یاد پیغام‌های کائنات افتاد و این بار بیشتر از قبل درگیرش شد.

از کازینو بیرون اومد و طبق اموزش هایی که با پیگیری زیاد کسب کرده بود، معنی اون‌ تصویر روی کارت رو پیدا کرد...

خودکشی! این بود پیغامی که از سمت اونها براش فرستاده شد و تهیونگ سرانجام با برداشتن چاقویی از اشپزخونه‌اش با لبخند وسط خونه ایستاد و با بریدن رگش و خوشحالی چشم بست!

- اگه اینو میخواین منم میام کنارتون!

دیوانه؟ قطعا کیم تهیونگ یه مرد تنها و دیوانه بود که به کائنات اعتقاد زیادی داشت و حالا وقتی چنین نشونه‌ای از سمتشون دریافت میکرد دست به این کار میزد.

چشماش تنها سیاهی دیدن و پرواز روحش رو برای اخرین بار حس کرد... و آه از زمانی که چشم‌هاش رو دوباره باز کرد.

دوباره روی زمین بود؟ نه! اون توی مکان گرمی چشم باز کرده بود و فردی آشنا رو میدید که دقیقا به یاد نمی اورد کجا ملاقاتش کرده.

مرد عضله‌ای که با چشم‌های سبز رنگ نگاهش میکرد و کنار بال اژدهایی که تهیونگ‌روش خوابیده بود ایستاده بود و میگفت:

- کیم تهیونگ... تو تنها آدمی هستی که باهاش قرار دادی رو امضا کردم و به نشونه‌هام توجه کرد!

اون کارت توی دست اون‌ روح بود که به سمت تهیونگ دست دراز کرد و گفت:

- مرگت رو تبریک میگم. به اینجا خوش اومدی.

جونگوک! درست بود... اون روح جونگوک بود. همون کسی که قبل از به دنیا اومدن باهاش قرار داد امضا کرده بود و تهیونگ به طرز دیوانه‌واری طی زندگی درگیرش بود.

برای همین اون لحظه فقط زمزمه کرد:

- ببینم منم الان یه روحم پس طبیعیه از یه روح مثل تو خوشم بیاد؟ آه لعنتی.

اما انتظار نداشت از روحی که طی زندگی‌اش روی زمین بی دلیل بهش اعتقاد داشت بشنوه:


- بله!

Report Page