Florist p.19
Louتهیونگ با فرود اومدن لب های جئون روی گردنش، دست از تقلا کردن کشید و انگار که تمام بدنش بیحس شده بود و یکباره انگار در یک حس ناشناخته غرق شد...
جونگکوک بعد از اینکه چند ثانیه لبهاشو همونجا ثابت نگه داشت و عطرشو استشمام کرد، اروم عقب کشید و به لب های باز و چهره بهت زده تهیونگ خیره شد
"من برگشتم تا تو رو مال خودم کنم، تهیونگ."
خشم از چشم های تهیونگ قابل تشخیص بود و صورتش از شدت عصبی بودن و حبس کردن نفسش، قرمز شده بود...
جونگکوک همچنان با پوزخند بهش نگاه میکرد و چشم هاش میخندیدن.
"بهت دستور میدم که بدنتو از روم برداری!"
تهیونگ از بین دندان هاش غرید و صدای خنده جونگکوک بود که طنین انداز اتاق شده بود!
جونگکوک مستانه خندید و کمی خودشو عقب کشید اما همچنان بین پاهای پسر ایستاده بود...
تهیونگ از فرصت استفاده کرد و سر جاش، روی میز نشست اما ناگهان صدای خنده های جونگکوک قطع شد و به یقهش چنگ زد و اونو مماس لب های خودش نگه داشت. با هر کلمه ای که بیان میکرد، لب هاش به لب های تهیونگ برخورد میکردن و مو به بدن پسر بزرگتر سیخ میشد...
"کیم!...اینجا دیگه تو دستور نمیدی!...اینجا رئیس منم و تو اطاعت میکنی!"
" و چرا فکر کردی من قبول میکنم که با کمپانی تو قرارداد امضا کنم؟!"
تهیونگ مصرانه جواب داد و هردو وقیحانه به چشم های هم خیره بودن...
"تو اون برگهی کوفتیو امضا میکنی کیم! چون...چون تو منو دوست داری!"
جونگکوک با تردید گفت و همچنان به چشم های اغواگر پسر خیره بود.
تهیونگ خندید و سرشو به عقب پرت کرد.
جونگکوک با حرص یقهشو چنگ زد و تکونش داد تا دوباره نگاهش کنه
"میخوای بگی دوسم نداری؟! دلت برام تنگ نشده بود؟ واقعا میخوای امضاش نکنی؟"
تهیونگ با شنیدن لحن آروم جونگکوک جا خورد و با پوزخند نگاهی بهش انداخت
"حق با توئه جئون. من اون برگه رو امضا خواهم کرد."
و بعد محکم جونگکوک رو پس زد و از روی میز پایین پرید. چندتا از دکمه های اول پیراهنش باز شده بود. همونطور که اونارو میبست به سمت در خروجی حرکت کرد
"بهتره دفعه بعد بجای اینکه منو بمالی و لاس بزنی، قراردادو روی میز ببینم!"
تهیونگ از اتاق خارج شد و وقتی در و پشت سرش بست، تکیهشو بهش داد و نفسشو فوت کرد... حس میکرد هیچ اکسیژنی در اطراف برای تنفس نیست! چنگی به یقهش انداخت و سعی کرد عمیق تر نفس بکشه.
قلبش تند میزد، انقدر تند که تمام نقاط بدنش نبض میزد...
"لعنت بهش!!!!"
با فریادی که زد، برادرش به سمتش دویید و نگاهی به وضعش انداخت. شانههای پسرو بین دستاش گرفت و سر تا پاش رو از نظر گذروند...
-ته...حالت خوبه؟!
تهیونگ دستی به لب های خشک شدش کشید و سرشو تکون داد. برادرش رو کنار زد و سمت آسانسور حرکت کرد
"حیف که عاشق اون عوضی شدم!"
جونگکوک لبخندی زد و سیگارشو که بین دوتا انگشتش بود، توی جا سیگاری فرود آورد و دودش رو بیرون داد.
ریموت رو برداشت و صفحه مانیتور بزرگِ رو به روش رو خاموش کرد.
پورخند کنار لبش پاک نمیشد.
"پس بالاخره به خودت اعتراف کردی که عاشقمی، کیم تهیونگ!"
T/Me.Vkookplanet
#Lou