🍭💕
༒𝑵𝒂𝒏𝒂༒با لبخند و چشمایی که انگار قرار بود هرلحظه قلبهای زیادی ازش بیرون بزنه به مینهویی نگاه میکرد که چشماش خیره به موبایلش بود و ویدئویی رو با اشتیاق نگاه میکرد.
بهش نزدیکتر شد و خودش رو به بدنش چسبوند، دستاش رو دور کمرش حلقه کرد و سرش را روی سینهی ورزیدش گذاشت.
+ هیونگ، بسه دیگه اون ویدیو رو نگاه نکن،خجالت میکشم
هیونجین خجالت زده لبخندی زد و بینی اش رو توی گردن خوشبوش پنهان کرد.
- هیون، هرچقدر میبینمت سیر نمیشم؛ تو خیلی خوشگلی، زیباترین، با استعدادترین فردی هستی که من عاشقشم. این واقعیت که تو مال منی خیلی شیرینه.
+ اوه هیونگ حرفات خیلی قشنگه ، تو راحتی، میتونی هیونجین رو مال خودت داشته باشی.
مینهو به آرومی دستش رو لای موهاش برد و بوسه ای نرم روشون زد.
+ خوشحالم که از اون ویدیوی من خوشت اومده، اما هیونگ، من الان اینجام ، کنارتم و میخوام باهم وقت بگذرونیم .
سرش رو بالا گرفت و مثل بچه گربهها به چشماش خیره شد و کمی منتظر موند.
- می فهمم پرنس من. متاسفم .
لبخند شیرینی زد و آروم بازوش رو گرفت و اون رو بالاتر کشید.
لباش رو روی لبای سرخش گذاشت و عمیق بوسید.
مینهو عاشق بود؛ عاشق هوانگ هیونجین .