Florist p.7

Florist p.7

Lou

‌⭕بین عکس ها متن وجود داره⭕






تهیونگ استرس داشت. نمیدونست چرا...


-آقا لطفا سریع تر برون! پاتو روی اون پدال گاز کوفتی فشار بده!


با اضطراب به چهره رنگ پریده کوک نگاهی انداخت. بدن بیجونش روی صندلی بود و سرش روی پای تهیونگ...

پسر نگاهشو روی صورت به رنگ گچ کوک چرخوند، لب های کبودش نشونه خوبی نبودن!

اروم انگشتشو به گونه‌ی جونگ‌کوک رسوند و با حس کردن سرمای زیادش، قلبش به تپش افتاد... جونگ‌کوک مثل یک جسد؛ یخ زده و رنگ باخته بود!

نفسشو حبس کرد و خواست فحشی به راننده بده که با شنیدن صداش پشیمون شد


+آقا رسیدیم به بیمارستان. من میرم یک ویلچر بیارم تا بتونی سریع تر به داخل منتقلش کنی، حالش به نظر اصلا خوب نمیاد!


راننده گفت و با سرعت پیاده شد.

تهیونگ با عجله درو باز کرد و  پسرو بیرون کشید و با رسیدن ویلچر، بدنشو روش نشوند.

از راننده تشکری کرد و بعد با سرعت وارد بیمارستان شد‌.

به محض ورود تهیونگ، قبل از اینکه بخواد کاری بکنه،پرستار ها با عجله سمت جونگ‌کوک اومدن و اونو روی برانکارد قرار دادن و بدون توجه به تهیونگ اونو به جایی نامعلوم بردن...

تهیونگ دستپاچه و عصبی بود! پس تصمیم گرفت با هوسوک تماس بگیره چون اون دکتر و همچنین دوست جونگ‌کوک بود و حتما میتونست راهنمایی‌ش کنه.

همونطور که منتطر بود تا هوسوک تماسشو جواب بده، پرستاری به سمتش اومد و گفت:

-تو همراه بیماری که تازه اوردن هستی؟

تهیونگ سری تکون داد و پرستار کارت شناسایی ازش خواست و گفت تا برای تشکیل پرونده به پذیرش بره.

این بین بالاخره هوسوک جواب داد


"چیشده تهیونگ؟ تو اصلا به من زنگ نمیزدی پس الان حتما اتفاق مهمی ㅡ"


تهیونگ بین حرفش پرید


"خفه‌شو هوسوک! جونگ‌کوک بیهوش شده و آوردمش بیمارستان و نمیدونم چه غلطی باید بکنم!! خودتو برسون خواهش میکنم...همون بیمارستانی که توش کار میکنی!"


هوسوک سعی کرد آرومش کنه

-تهیونگ کاری نکن! اگه خواستن نگهش دارن میبرنش اتاق وی ای پی، اونجا میتونی ببینیش! من الان خودمو میرسونم!

تهیونگ باشه ای گفت و قطع کرد. خواست بره تا دنبال اتاق وی ای پی بگرده که پرستار صداش کرد!

+اقای کیم تهیونگ؟!

تهیونگ سمت پرستار چرخید و سوالی نگاهش کرد


+شما همراه آقای جئون هستید؟! ایشون پسر رئیس بیمارستان هستن، شما چه نسبتي باهاشون دارید؟ باید فرم پر کنید. با من بیاید.


تهیونگ شوکه شده بود، جونگ‌کوک پسر رئیس بزرگترین بیمارستان سئول بود و خواست توی گلخونه‌ش کار کنه؟...و اینکه چه جوابی باید میداد؟ چه نسبتی با اون پسر داشت؟ نزدیک پذیرش شد و  خواست حرفی بزنه که هوسوک از راه رسید... دستشو روی شونه تهیونگ گذاشت و رو به پرستار گفت

"مشکلی نیست پرستار یون! شما میتونید برید من کارهای آقای جئون رو انجام میدم."


پرستار تعظیمی کرد و گفت: چشم پروفسور جانگ.

تهیونگ نفس عمیقی کشید و سمت هوسوک برگشت


-خوب موقعی رسیدی هوسوک... من فکر میکنم که جئون مرده...

هوسوک اروم خندید و دست تهیونگو گرفت و سمت اتاقش کشید.بعد پوشیدن روپوش سفیدش، باهم سمت اتاق وی ای پی رفتن.

جونگ‌کوک روی تخت بیهوش بود و سه دانشجو مشغول چک کردنش بودن...

با حضور هوسوک همگی دست از کار کشیدن که یکی از اونها به هوسوک نزدیک شد و برگه ای دستش داد


+سلام پروفسور. علائم حیاتی‌ش نرماله اما فشارش خیلی پایینه و این خطرناکه... و تشخیص من اینه که ایشون به علت کار کردن زیاد و نخوردن غذای کافی به این وضع دچار شدن...


هوسوک نیم نگاهی به تهیونگ انداخت و پوزخندی زد

"تشخیص‌ت درسته اقای مین!"


تهیونگ لبشو گزید و سعی میکرد به هرجایی جز هوسوک نگاه کنه و در اخر تصمیم گرفت توی راه رو منتظر بمونه.  بیرون رفت و روی صندلی فلزی نشست. سرشو بین دستش گرفته بود که حضور کسیو کنارش حس کرد.

"نگران نباش، حالش خوب میشه"

تهیونگ نفس حبس شدشو آزاد کرد و سرشو بین دستاش فشرد

"من نگران نیستم پروفسور جانگ!!"

هوسوک پوزخندی زد و از جاش بلند شد و رو به روی تهیونگ ایستاد


"امشب شیفت من نیست و منم یسری کار دارم که باید انجام بدم...پس امشب پیشش بمون. من صبح میام."


تهیونگ سریع از جاش بلند شد و یقه هوسوکو بین دستاش گرفت


"توی عوضی!! فکر کردی من خرم؟ نسبتت با جئون چیه؟ چرا باید با اینکه پروفسوری و خرپولی بازم توی خونه اون زندگی کنی؟!"


هوسوک خنده عصبی ای کرد و اروم گفت: منو اون فقط دوستیم کیم! دوستای صمیمی از کودکی.


تهیونگ عصبی یقشو رها کرد و گفت: به یه ورم!! من امشب اینجا نمیمونم هیچ ربطی به من نداره!




تهیونگ موبایلشو بین انگشت هاش فشرد و سریع اونو توی جیبش قرار داد. نگاهی به چهره‌ی جونگ‌کوک انداخت و گفت


"واقعا چرا بهت اهمیت میدم جئون؟!"



T/Me.Vkookplanet

#Lou


Report Page