••••
Leetelma- مگه نمیخوای با خواهرم ازدواج کنی؟ مگه نیومدی دیدن پدرم تا اینو بگی؟
برادرِ دختری که جونگوک میخواست باهاش ازدواج کنه به چهارچوب درب اتاقش تکیه داده بود و دست به سینه به بدنش نگاه خریدارانهای مینداخت.
- مزخرف نگو!
- بالاخره هر دختری یه نیازی داره. باید بدونم میتونی نیازهای خواهرمو برطرف کنی.
جونگوک، با ناباوری خندهای سر داد. نگاهی به راهرویی که داخل خونهی خانوادهی کیم بود انداخت تا مطمئن بشه کسی قرار نیست شاهد این مکالمهی مسخرهشون باشه.
- شوخی خوبی نبود کیم تهیونگ. خواهرت عصبی میشه اگه بدونه برادر بزرگش این پیشنهادو بهم داده.
جونگوک گفت، آستین بلوز سیاه رنگش رو بالا کشید و نگاه کیم تهیونگ به سمت تتوهای روی دستش کشیده شد.
خیره بهشون موند و لبش رو گزید. جونگوک قصد داشت بره که دستش توسط تهیونگ کشیده شد. بدون حتی امان دادن بهش، به داخل اتاق کشیده شد و تهیونگ به درب اتاق کوبیدش.
دستش رو زیر چونه و گردن مردی که قرار بود با خواهرش ازدواج کنه قرار داد و با حرص به لبهاش حمله کرد.
- گفتم اول با من میخوابی تا مطمئن بشم میتونی خواهرمو راضی کنی.
گفت و میون نفس نفس زدناش، به چشمهای درشت شدهی جونگوک خیره شد... کمی مکث کرد و این بار همراه بوسههای حریصانه و وحشیانهاش گازهای کوچک و بزرگی رو به لبهاش جونگوک بخشید.
دمای بدنشون بالا رفته بود و دستهای جونگوک، هر چند که نمیخواست به این خواسته تن بده، باز هم به سمت کمر تهیونگ کشیده شدن.
پسر رو گرفت و بلند کرد. حالا دستهایی که کیم تهیونگ تا دقایقی قبل خواهانش بود، دور پاهاش قرار داشت و جونگوک کاملا از روی زمین بلندش کرده بود... البته که این باعث نمیشد از بوسه کنار بکشن. برعکس، تهیونگ چنگ به موهای مرد سیاهپوش انداخت و بوسهشون رو با خم کردن گردن عمیق تر کرد.
توسط اون روی تخت اتاق پرت شد و وقتی به خودش اومد که جونگوک با صورتی عرق کرده و بدن عضلهایش، به سمتش خم شده و میگه:
- میخوای تست بگیری کیم تهیونگ؟ قول میدم خوب از پس این تست بر بیام.
دستش به سمت بدن و شکم نرم تهیونگ کشیده شد و بلوز سفید رنگ توی تنش رو بالا تر کشید تا پوستش رو لمس کنه.
- خوب به فاکم بده تا قبول کنم با خواهرم ازدواج کنی جئون جونگوک.
توی روز روشن و توی خونهای که قرار بود با دختر خانوادهشون ازدواج کنه، کیم تهیونگ رو به فاک میداد و صدای نالههاش رو با دست خفه میکرد...
نه تنها اون روز! بلکه این کار تبدیل شده بود به عادتی تا قبل از ازدواج که وقتی به دیدن دختر خانواده میومد با پسرشون انجامش میداد و خواهر تهیونگ هم با وجود دونستن همه چیز و دیدن عشقی که توی چشمهای بردارشه، شاید تصمیمش رو میگرفت تا ازدواجی که فقط به خاطر یه تصمیم ناگهانی بود رو انجام نده.
تتویی از اسم جونگوک، که ماهها بعد روی بدن تهیونگ کشیده شد به خوبی نشون میداد جونگوک توی خانوادهی کیم چه کسی رو واقعا دوست داره.