....برف همه جا رو سفید کرده بود، همه با خوشحالی مشغول اماده شدن برای جشن کریسمس بودن .جونگین: سویی ببین چه خوشگل شدم؟کیونگسو برگشت و به جونگین نگاه کرد و با دیدن کت و شلوار توی تنش لبخندی زد و سمتش رفت .کیونگسو: آره نی نی جونگین سرش رو سمت سو برگردوند و خواست حرفی بزنه که با دیدن کیونگسو توی اون کت و شلوار و پاپیون دور گردنش حرف ش یادش رفت و مجذوب کیونگسو شد.+نینی خوبی؟_ا...ار.ه سویی چه خوشگل شدی+توهم جذاب شدی ... جونگیناا؟_جانم؟!+بیا اینجا اینو برات ببیندم جونگین با کنجکاوی رفت سمتش تا ببینه داره از چی حرف میزنه که با یه کراوات کوچولوی صورتی مواجه شد._سویی اون برای منه؟!+اره جونگینا .....چرا وایستادی بیا اینجاجونگین با خوشحالی سمت هیونگ دوست داشتنیش رفت و کیونگسو مشغول بستن کراوات کیوتش شد با تموم شدن کارش دست جونگین رو گرفت و بردش جلوی اینه تا جونگین هم ببینه..جونگین:وووهاااا سویی این خیلی خوشگله مرسییییمحکم لپ های هلویی بوسید و به کیونگسو نگاه کردو یهویی گفتجونگین:سوییی من مرد تو هستم ازت دربرابر لولوها مراقبت میکنم باشه؟کیونگسو با شنیدن حرف نینی لپهاش گل انداخت و اروم سر تکون داد، خواست حرفی بزنه که در باز شد و جونیا وارد اتاق شد از همون فاصله هم میشد برق توی چشماش رو دید.جونیا : پسرای جذابمون رو ببین وای خدا چقدر خوشگل شدین شما دوتا کیونگسو با خجالت لبخندی زد و به جونیا نگاه کرد.کیونگسو: نونا شما هم خیلی خوشگل شدیجونیا با چهره خندون اومد جلو و خواست لپ کیونگسو رو بخاطر کیوتیش بکشه که جونگین مانع شد و اجازه نداد.جونگین:نونااااا چیکار میکنی؟جونیا: نینی خان بنظرت دارم چیکار میکنم ؟جونگین کیونگسو رو توی بغلش کشید و با تخسی تمام رو کرد سمت جونیا .جونگین:نونا تو حق نداری لپ های سویی رو بکشی با بوس بوسش کنی لپای سویی برای مننجونیا: کسی قرار نیست کیونگسو رو ازت بگیر نینی حسود اوما گفت بیاین پایین مهمون ها اومدم تا چند لحظه دیگه پایین باشید.جونیا موقع بیرون رفتن از اتاق رو کرد سمت جونگین و و براش زبون درآورد و برای کیونگسو چشمک زد و از اتاق رفت بیرون.کیونگسو:نینی چرا با جونیا نونا اینطوری صحبت کردی اون از تو بزرگتر.جونگین: نمیخوام به لپ های سویی دست بزنه لپ های سویی فقط برای نینی هست.کیونگسو که دید جونگینی رو نمیتونه قانع کنه موضوع رو عوض کرد.کیونگسو:خب نینی بریم پایین همه منتظر مون هستن.جونگین: باش بریم سوییدست سویی رو گرفت و اروم از اتاق اومدن بیرون با گذشتن از اخرین پله جمع نسبتا عظیمی از مهمون ها رو دیدن جونگین با تعجب دست کیونگسو رو فشار داد و از حرکت وایستاد.جونگین:سویی چرا این همه آدم اینجاست ما که این همه فامیل نداریمکیونگسو ریز خندید و با لبخند سمت جونگین برگشت و گونه رو نوازش کرد.کیونگسو:نینی همشون فامیل نیستن که بعضی هاشون همکارهای عمو یانگین هستن و بعضی هاشون همکارهای بابام حتی دوست های مامان و زن عمو هم هستن نگاه .جونگین با دیدن اونها سر تکون داد و به سمت مادرش و مادر کیونگسو رفتنکیونگسو:اوماا خانم کیم و خانم دو سمت کیونگسو و جونگین برگشتن سمتشون و باز ذوق به اون دوتا کوچولوی جذاب نگاه کردن