[ شهریار ]

[ شهریار ]

Hurdad

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا


نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی!

سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا


عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا


نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا


وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا


شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا


ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا


آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند

در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا


در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا


شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر

زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا...

Report Page