بسته یادداشت و مقالات روز

بسته یادداشت و مقالات روز

فردای بهتر


سه روایت درباره دکتر #کاووس_سیدامامی

مهدی جلیلی

قابیل برادر خود شدن و جلادی دگراندیشان

اول:

اواخر تابستان سال ۹۶ مطابق قرار سخاوتمندانه هر سال دکتر خانیکی،دکتر قانعی، دکتر عبدالکریمی و دکتر میری همراه با خانواده‌شان مهمان خانواده دکتر سید امامی در روستای امامه لواسان بودند. بنده هم بواسطه شاگردی همزمان دکتر خانیکی و دکتر سید امامی و لطفی که ایشان داشتند، در این گعده دعوت شدم.

این چنین گعده‌هایی که نقطه وصل فکرهای مختلف و محل گفتگوی اساتیدی در این حد از اعتبار است، همیشه مملو از گفته ها و شنیده های ناب است. میزبانی این جمع را که در آن بحث از جامعه شناسی دین و ارتباطات و فلسفه اسلامی بود، پروفسور سیدامامی و همسرشان مریم خانم با کمال مهربانی پیش می‌بردند.

#دکتر_سیدامامی خودش برای مهمان ها آشپزی کرده بود و خودش پذیرایی میکرد.

در تمام مدت مهمانی صحبتش این بود که نباید از نجات محیط زیست ایران ناامید شد. می‌گفت، وضعیت خوب نیست، می گفت منابع زیست محیطی یا تخریب شده اند یا در حال تخریب هستند، اما نباید ناامید شد. تنها راه حلی هم که میداد، آموزش مردم و تقویت نهادهای مردمی برای حفاظت از محیط زیست بود.

دکتر سید امامی امید داشت به آبادی این مملکت، بسیار بیشتر از خیل مدیرانی که ناامید و مبهوت مانده‌اند.

مرگ او مرگ امیدهای بسیاری است.

گریه های امروز فیلسوف گرامی دکتر بیژن عبدالکریمی و بغض و بهت استاد عزیز دکتر خانیکی در این غم، نه در رثای جسم و جسد کاووس سید امامی که در عزای دانشمندی اخلاقی،پاکدست، امیدوار و فعال است، دانشمندی که فقدانش فقدان اندیشه و امید است، نه فقدان یک جسم و جسد

دوم:

برای کار رساله دکتری یک روز قبل از سفر دکتر سیدامامی به کانادا، خدمت ایشان رسیدم. دکتر برای فرصت مطالعاتی که از دانشگاه امام صادق گرفته بودند، عازم کانادا بودند.

ایشان نه استاد راهنمای من بودند و نه مشاور من در رساله دکتری، تنها برای مشورت خدمت ایشان رفتم.

وقت گذاشتن برای دانشجویی چون من هیچ عایدی و نفع مادی برای ایشان نداشت. خاصه اینکه درس ما در دانشگاه امام ایشان دو سال قبل تر تمام شده بود.

وقت گذاشتند. وقت فراوان گذاشتند و منابع مختلف در روش تحقیق را معرفی کردند، ایرادها و نظراتشان را گفتند. موقع خداحافظی هم اصرار کردند هر زمان نیاز بود از طریق ایمیل با ایشان در ارتباط باشم. نگران این بودم وقتشان گرفته شود، گفتند من وقتم برای همین است که هر کسی میخواهد یاد بگیرد یا کاری کند، کمکش کنم. شعار نمی‌داد و زندگی اش همین بود، این را همه شاگردانش می‌توانند تایید کنند.

 تا دم پله ها بدرقه ام کردند و گفتند امیدوارم تا برمیگردم، چهارچوب کار را محکم کرده باشی

آن خداحافظی آخرین دیدار ما بود.

 آخرین دیدار با استادی که نفع شخصی و عواید مادی را در کمک به دانشجویان در آخرین درجه اهمیت قرار می داد. خلاف آن مثلا اساتیدی که دانشگاه ها را پر کرده اند و برای چند میلیون تومان دستمزد راهنمایی رساله، سر و دست می شکنند

مرگ کاووس سید امامی مرگ هر کسی نیست. مرگ یک مرام استادی و یک مشی نایاب معلمی است.

سوم:

بیست و یکم بهمن ماه، بعد از غروب و در زمانی که شهرها از صدای ترقه و نور فشفشه های جشن پیروزی انقلاب پر است، خبر می آید کاووس سیدامامی در زندان خودکشی کرده است. همه مبهوت می مانند. به هر کسی زنگ می زنی خبر ندارد. هیچ کس نمی داند که او برگشته بوده، زندانی بوده و ...

می گویند جرمش جاسوسی بوده است، بر بهت همه افزوده می شود. هیچ کس باورش نمی شود، آخر سید امامی استاد جامعه شناسی دین و روش تحقیق، مردی که عمری برای نجات طبیعت گذاشته، چه اطلاعات مگویی را می توانسته در اختیار دیگران بگذارد که آنها از طریق ماهواره ها و باقی دستگاه هایشان نداشته باشند. مختصات سرگین یوز ایرانی، یا رودخانه های خشکیده و تالاب های نابود شده و گونه های منقرض شده را چه کسی ندارد که سید امامی داشته و منتقل کرده است.

سیل خبرهای می آیند و هی بر بهت و بغض و خشم اضافه می کنند.

دستگاه قضایی طبق معمول به افاضات تکراری و کلی گویی‌های همیشگی بسنده می کند و هیچ نمی گوید این تهمت که می زند یعنی چه...نمی گوید که بر فرض صحت این تهمت، آیا تاوان آن تحویل دادن جنازه استادی این چنین محترم است، یا محاکمه آن...می گویند در زندان خودکشی کرده است و همه می دانند که خودکشی در زندان اوین، از فرار سخت تر است. همه می دانند که نه جامعه شناس دین و نه فعال محیط زیست، خودکشی نمی‌کند.

باور نمی کنیم، باور نمی کنند و آنچه فرو میریزد، اعتماد است. آنچه می میرد امید است.

آنها قابیل برادر خویش می‌شوند و ما می‌میریم. می‌میریم بی آنکه سکوت کنیم.

ما ناامید می‌شویم که نا امیدی برادر مرگ است. ما خشمگین می‌شویم و خشم آغاز سر ننهادن به سکوت است.

💠💠💠💠💠💠💠

⭕️ نامه پانزده فعال سیاسی، مدافع حقوق بشر و سینماگر داخل و خارج ایران:

رفراندوم تحت نظارت سازمان ملل، راه گذار مسالمت‌آمیز از جمهوری اسلامی به یک دمکراسی سکولار پارلمانی



🔺قریب چهاردهه از تاسیس جمهوری اسلامی مى‌گذرد؛ حکومتی که سودای اسلامی کردن، جایی برای جمهوریت آن باقی نگذاشته است. در این ۴۰ سال نه تنها از رنج و آلام اقشار مختلف کاسته نشده، بلکه با ایجاد زندگی دوگانه‌ و تشویق مداوم تظاهر به دینداری، در عمل، زندگی مردم دستخوش بحران‌ها و رنج‌های‌ متعددی شده است. مسوولان امر به علت جهالت و ناکارآمدی ساختاری و فساد نهادینه، از حل مشکلات زندگی روزمره و عادی جامعه عاجزند. تبعیض، فساد و اختلاس‌های نجومی بی‌داد می‌کند. محتواى بسیاری از قوانين ظالمانه، مولد تبعيض و مروج خشونت است. قوه قضاییه به جای اجرای عدالت و همين قوانين ناقص، مجری منویات سیاسی زمامداران شده است. افراد مختلف از زنان، وکلا، روزنامه‌نگاران، معلمان، دانشجویان، کارگران و کنشگران سیاسی و اجتماعی به اتهام انتقاد از مسوولان، روشنگری افکار عمومی، دعوت دولتمردان به جدایی نهاد دین از حکومت، و درخواست لغو حجاب اجباریِ زنان، تحت آزارهای مداوم قرار گرفته و بازداشت و با احکام سنگین روانه زندان شده‌اند.


🔺مجموعه تجربیات ۴۰ساله، حاکی از اصلاح‌ناپذیری نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ چرا که این نظام با پناه گرفتن در پشت مفاهیم الهی، استفاده ابزاری از دین، پیشه کردن دروغ و تزویر و عدم شفافیت، به هیچ گرفتن افکار عمومی، پشت پا زدن به حکومت قانون و موازین حقوق بشر، نقض نهادینه آزادی و حقوق ملت، ناتوانی مفرط از حل بحران‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، و انسداد کلیه روش‌های نظارت قانونی و اصلاح مسالمت‌آمیزِ امور، به مانع اصلی پیشرفت و رهایی ملت ایران تبدیل شده است.

  

🔺به عقيده امضاکنندگان این بیانیه، راهكار برون‌رفت از اين مشكلات بنيادين، گذار مسالمت‌آميز از نظام جمهورى اسلامى به يك دموكراسى سکولار پارلمانى مبتنى بر آرای آزاد مردم، رعايت كامل حقوق بشر و رفع همه تبعيض‌هاى نهادينه به خصوص برابرى كامل زنان، قومیت‌ها، ادیان و مذاهب در همه زمينه‌هاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسی و اقتصادى است.


🔺ما امضاکنندگان این بیانیه، با تکیه بر حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، خواهان برگزاری رفراندوم، جهت تعیین نوع حکومت تحت نظارت سازمان ملل متحد هستیم تا ملت ایران بتواند با تعیین نحوه حکومت مطلوب، خود مسوولیت سرنوشتش را بر عهده بگیرد و برای رفع بحران‌های موجود، تلاشی موثر و همگانی به عمل آورد. 


امضاکنندگان:


نسرین ستوده (وکیل مدافع حقوق بشر - ایران)

شیرین عبادی (وکیل مدافع حقوق بشر - انگلستان)

نرگس محمدی (فعال مدافع حقوق بشر - زندان اوین)

پیام اخوان (وکیل بین‌المللی حقوق بشر - کانادا)

جعفر پناهی (کارگردان و فیلم‌ساز - ایران)

محسن سازگارا (فعال سیاسی - امریکا)

محمد سیف‌زاده (وکیل مدافع حقوق بشر - ایران)

حسن شریعتمداری (فعال سیاسی - آلمان)

حشمت‌الله طبرزدی (فعال سیاسی - ایران)

ابوالفضل قدیانی (فعال سیاسی - ایران)

محسن کدیور (فعال و نویسنده مخالف - امریکا)

کاظم کردوانی (جامعه‌شناس و پژوهشگر - آلمان)

محسن مخملباف (کارگردان و فیلم‌ساز - انگلستان)

محمد ملکی (فعال سیاسی - تهران)

محمد نوری‌زاد (فعال سیاسی - فیلم‌ساز - تهران)

💠💠💠💠💠💠💠

زندگی روی گسل | احمد قدیانی، عضو شورای مرکزی حزب توسعه ملی

پی هر لحظه مرا بیم فروریختن است/ همچو شهری که به روی گسل زلزله‌هاست

 درست مثل یک زمین‌شناس که از گسل‌های یک ناحیه باخبر است و قدرت و وسعت احتمالی زلزله‌ ناشی از آن گسل‌ها را می‌شناسد، کسانی که اوضاع و احوال جامعه ایران را در این دهه‌ اخیر دنبال کرده بودند به‌خوبی می‌دانستند که در این جامعه حداقل سه گسل عمده فعال است و با نگرانی انتظار لرزیدنشان را می‌کشیدند. اول، گسل سیاسی، دوم، گسل سبک زندگی و سوم، گسل معیشتی-اقتصادی.

اولین گسل که به تعبیری گسل مادر نیز هست ناشی از ضعف نهاد انتخابات و ساختارهای برآمده از آن است. ساختار سیاسی بازتاب‌دهنده خواست ملی برای توزیع قدرت نیست. نه بیشینه جریان‌های نمایندگی‌کننده جهان‌بینی‌ها، باورها و اقشارِ بسیار متکثر در این سرزمین می‌توانند از سدهای موجود برای شرکت در انتخابات بگذرند و نه حتی کسانی که کاملا عمل و منش سیاسی خود را در چارچوب ساختار حقوقی حاکم تعریف و تحدید می‌کنند - و حتی به سلایق خاص حاکمان در این چارچوب نیز گردن‌ می‌نهند (بخوانید اصلاح‌طلبان و اعتدالیون)- می‌توانند رقابت عادلانه‌ای در چارچوب انتخابات با هواداران سلیقه مسلط سیاسی داشته باشند. از آن مهم‌تر این‌که با همه این تفاصیل، وقتی که جماعت اصلاح‌طلب- اعتدال‌گرا با کمک پشت‌درماندگان بازی انتخابات، عهده‌دار مسئولیت در نهادهای انتخابی می‌شوند قادر نیستند اراده‌ و خواست مردمی که ایشان را به صاحب‌منصبی رسانده است پاس بدارند. القصه این‌که در جامعه ایران کثیری از ملت بر این باورند که خواستشان انعکاسی در هرم قدرت و سیاست‌ورزی خسروان آن ندارد.

دومین گسل، گسل سبک زندگی است. فرایند مدرن شدن، مدرنیزاسیون، گسترش شبکه‌های ارتباطی و دردسترس بودن نحوه‌ها، نحله‌ها و سبک‌های متنوع زندگی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، خیلی را پدید آورده که سبک و سیاق رسمی زندگی را برنمی‌تابد. سیاست‌های آموزشی و تبلیغی رسانه‌ها و ارگان‌های فرهنگی رسمی و گهگاه ترکه تأدیب قوای قهری نیز مانع از عمیق‌ترشدن روزافزون این شکاف نشده است. الغرض این‌که بسیاری در این سرزمین بر این باورند که نظام چگونگی زیستن آن‌ها را هر روزه به ایشان تحمیل می‌کند.

سومین گسل، گسل معیشتی- اقتصادی است. هرچند به گواهی آمار، نظام جمهوری اسلامی شکاف عظیم طبقاتی رژیم پهلوی را کاسته، راه‌ها را به همه‌جا گسترانده و نظام بهداشتی و آموزشی نسبتا جامعی را پدید آورده است، اما احساس تبعیض و البته تبعیضات واقعی همچنان خاطر خیل کثیری از مردمان طبقه‌ فرودست و حتی متوسط را می‌آزارد. تأسف‌انگیزتر این‌که با فاصله‌گرفتن از دوران رژیم سابق، نوستالژیک بودن ما و بازار داغ تبلیغات دروغ و البته واقعیت ملموس شیوع رشوه‌ستانی، رانت و اختلاس و ناکارآمدی دولت و دستگاه قضایی در کنترل آن‌ها، بعضی را به این باور نادرست رسانده است که تبعیض در دوران پهلوی کمتر بوده است. علاوه‌بر این احساس تبعیض، تنگناهای عینی معیشتی ناشی از سیاست‌های مردم‌انگیزانه و درعین‌حال ویرانگر دولت‌های هشتم و نهم و سیاست‌های انقباضی دولت‌ فعلی، شدت مضاعفی یافته است. این همه در کنار بازار داغ شایعات (به‌دلیل فقدان رسانه‌های مورداعتماد عمومی) و غیره آستانه‌ تحمل طبقات فرودست و حتی متوسط را پایین آورده و با دمیدن جناح تندروی مخالف دولت در تنور مطالبات اقتصادی جامعه را به مرز اعتراض نه‌چندان مدنی رسانده است.

حال سوال مقدر این است: با این وضعیت چه می‌توان کرد؟ پاسخ البته در سطح تئوریک چندان پیچیده نیست. اگر گسل‌های طبیعی را نمی‌توان چاره کرد و تنها راه ساختن ابنیه مقاوم است، در قصه گسل‌های اجتماعی باید از شدت و حدت آن‌ها کاست یا لااقل نگذاشت که این گسل‌ها همپوشانی و هم‌افزایی پیدا کنند. جامعه‌ ایران در گستره‌ سیاسی نیازمند آشتی، در عرصه سبک زندگی نیازمند رواداری و در میدان اقتصاد محتاج گشایش است. از این سه حوزه، به گمان نگارنده دردسترس‌ترین حوزه، عرصه سیاست است که در میان‌مدت گشایشش بر اقتصاد نیز تاثیرات مستقیم و مثبت خواهد گذاشت. اکنون و بعد از تلنگر سنگین آشوب‌های این روزها زمینه مصالحه فراهم‌تر است تا شقاقی که بین کنشگران سیاسی بعد از انتخابات 88 پدید آمده است کمی ترمیم شود. تیغ نظارت استصوابی برای فعالان عرصه سیاسی کندتر شود، دست دولت برای اجرای سیاست‌های کلان اقتصادی و فرهنگی‌اش بازتر شود و بالاخره کلید روحانی قفل برخی مسائل را بگشاید. به گمان نگارنده، چنین کاری بخشی از اعتماد ازدست‌رفته فضای کسب‌وکار را نیز بازمی‌گرداند و به فعالان اقتصادی –در دوران چوب لای چرخ گذاری ترامپ- نوید ثبات سیاسی- اجتماعی- اقتصادی می‌دهد. اکنون وقت توافق و همدلی بین کسانی است که به هر تقدیر خود را در ساختار حقوقی موجود تعریف کرده‌اند. جناحین اصلاح‌طلب و اصول‌گرا باید بر نقشه‌ راهی برای برون‌رفت از انسداد سیاسی مع‌الاسف همچنان موجود توافق کنند، وگرنه بدانند که اتفاقات اخیر تنها پیش‌لرزه تکانه‌های ویرانگر آینده است. هرچه سریع‌تر باید به عرصه فعالیت اقتصادی –که با اتفاقات اخیر پرغبار و مبهم شده است- نور امیدی تاباند، این‌که ثبات در کشور پدید می‌آید و به لرزه‌های اقتصادی زلزله سیاسی –لااقل در میان‌مدت- افزوده نخواهد شد. و در آخر، گسل‌ سبک زندگی، به دلایلی که در این مقال نمی‌گنجد در ایران امروز زدودنی و حل‌شدنی نیست، اما خرد و مصلحت حکم می‌کند که تا درِ اقتصاد و سیاست بر همین پاشنه شل می‌چرخد از تحریک آن با انجام اعمال ناصواب خودداری و به تبلیغ و ترویج معروف به سنت حسنه علما بسنده شود.

https://goo.gl/LRCw2k

💠💠💠💠💠💠💠

پاسخ به مخلباف
سعید جوکار

با سلام و عرض ادب خدمت استاد مخمل باف گرامی

ابتدا عرض کنم خودم را در حد و اندازه های آن نمی بینم که به نامه سرگشاده شما بزرگوار و دلسوز وطن که بر خلاف اغلب همکاران تان درد مردم، وادارتان کرده به نامه نگاری، واکنش نشان داده و مطلبی بنویسم اما آنچه به این حقیر جسارت چنین کار را داد آن بود که ما در عصری زندگی میکنیم که اهمیت مطالب گفته شده بیش از سابقه و رزومه گوینده است و شاهد این سخن من همین فضای مجازی و توییتر است که اغلب افراد با نام مستعار هزاران فالوور دارند بدون آنکه کسی پیشینه آنها را بداند.

جناب مخملباف عزیز، جان کلام شما در آن نامه دو بخش عمده بود اول آن که اگر اصلاحطلبان نبودند جمهوری اسلامی سالها پیش سقوط کرده بود و دوم آنکه نباید مردم را از سوریه شدن ایران ترساند،نیز فرموده بودید اگر افغانستان زمانی زیر ستم متحجرین طالبان بوده امروزه و بعد از حمله نظامی آمریکا و سقوط حکومت طالبان حداقل نیمی از افغانستان طعم آزادی را میچشند، در آن بخش از افغانستان که از دست طالبان آزاد شده شبکه های تلوزیونی وجود دارد که مردم ایران آرزویش را دارند.

سخن اول آنکه صدام حسین رویای فتح تهران را در سر داشت و محاسبه کرده بود که با نبود ارتش منسجم و یکپارچه قبل از انقلاب و اعدام فرماندهان و تیمساران ارتش توسط قاضی شرع خلخالی، براحتی میتواند تا تهران در عرض چند شب بیاید، این تحلیل صدام و مشاورانش خیلی هم غیر منطقی نبود، با وجود اختلافات و شورشهای داخل ایران، نبود ارتش و نیروی مسلح، صدام حسین روی کاغذ اشتباه نکرده بود و واقعا باید می توانست حداکثر یک ماهه در تهران در کاخ سعدآباد اعلام سلطنت کند، اما فارغ از اینکه چرا و چگونه این اتفاق نیفتاد و صدام با وجود کمک های بی دریغ لوجستیکی، مالی، نیروی انسانی در سطح بین الملل، نتوانست جلوتر از خرمشهر بیاید و جمهوری اسلامی را ساقط کند، این سوال اساسی پیش می آید که بنظر شما این مقاومت کار اصلاحطلبان بود یا خود مردم؟ کدام یک از فرمانده هان ارشد جنگ امروز جزو اصلاح طلبان هستند؟ بسیار ساده انگارانه است اگر تصور کنیم وجود اصلاحطلبان به تداوم نظام جمهوری اسلامی انجامیده و اگر مثلا امثال تاجزاده و خاتمی نبودند جمهوری اسلامی صدباره نابود شده بود.

اگر آمریکا و جرج بوش به افغانستان و حکومت طالبان حمله کرد و حداقل توانست نیمی از مردم افغانستان را از ستم متحجران طالبانی آزاد کند ولی به جمهوری اسلامی حمله نکرد این بخاطر لابی گری اصلاحطلبان در راهروهای کنگره است؟ واضح است که بوش و مشاوران نظامی اش محاسباتی کرده بودند که شروع جنگ سوم بعد از عراق و افغانستان، احتمالا از توان نظامی آمریکا خارج است و یا آنکه ممکن است اوضاع خاورمیانه را بسیار پیچیده تر کند خصوصا آنکه ۲۰٪ نفت جهان از خلیج فارس میگذرد.

در مورد اینکه نباید از سوریه شدن بترسیم، جناب مخملباف اتفاقاً باید بترسیم و بترسید و بترسانید، اما نه مردم و امثال تاجزاده ها را، بلکه حکومت را باید ترساند، به حکومت باید هشدار داد، به حکومت غیر شفاف و غیرپاسخگو باید گفت صبر مردم هم حدی دارد، بترسید از روزی که مردم قید همه چیز را بزنند و ایران تبدیل به سوریه شود، که در آن صورت «نه از تاک نشان خواهد ماند نه از تاک نشان»، در آن وقت مردمی نخواهند ماند که شماها حاکمان شان باشید، پس بیشتر از این مردم را گرفتار مسائل و مصائب زندگی و معیشت نکنید، به مردم آزادی بدهید، به مطبوعات آزادی بدهید، اقتصاد را شفاف کنید و قس علیهذا.

اگر مردم در حوادث امسال چندان شرکت نکردند و تلاش جدی برای سقوط نظام صورت ندادند آیا بدلیل حضور اصلاحطلبان است؟ یا وزن سیاسی حامیان فکری شما اندک است؟ آیا این به نوعی ندیدن این واقعیت نیست که خود مردم چندان خواهان انقلاب و تغییرات ناگهانی در نظام سیاسی کشور نیستند؟ هیچ اصلاحطلبی در حوادث ۹۶ با وعده و وعید مردم را به قول بعضی ها فریب نداد که به خانه هایشان بازگرداند، بلکه خود معترضین با وجود چندین کشته و زخمی به خانه های خود بازگشتند.

درد اصلاحطلبانی چون جناب تاجزاده درد وطن و درد مردم است و اگر خواهان و حداقل حامی انقلاب جدیدی نیستند بزعم بنده از این خاطر است که اساساً عصر و دوره انقلاب و این ادبیات مارکسیستی گذشته، انقلاب پدیده ای قرن بیستمی بود و انقلاب اسلامی بسیار متاثر از تفکرات مارکسیست ها که در قرن گذشته میلادی در اوج قدرت در سیاست و فلسفه سیاسی بودند، بود که روحانیت در ایران تلاش کرد لعاب اسلامی به روی آن فلسفه بکشد و مردم نیز آن را پذیرفتند. حال به غلط یا بدرست. امروزه و در قرن بیست و یکم مردم جهان به این تجربه رسیده اند که از انقلاب، چیزی جز دیکتاتوری خارج نمیشود، مثال بارزش بهارعربی بود.

بنابراین سرزنش جناب تاجزاده و امثالهم به نوعی توجیح ناتوانی مخالفان جمهوری اسلامی در بسیج توده مردم علیه جمهوری اسلامی است. تاجزاده و تاجزاده ها بدنبال خنثی سازی این جریانات نیستند که اگر چنین بود باید در وزارت اطلاعات میبودند نه سالها کنج زندان، این امیال و آرزوها در میان مردم خریداری ندارد که لازم باشد به آن توجه کرد بلکه بیشترین تلاش جریان اصلاحطلب گسترش و توسعه و قدرتمند سازی جامعه مدنی برای ترویج دموکراسی از طریق صندوق آرای وزارت کشور است، این مسیر بسیار طولانی است، از حدود ۱۵۰ سال پیش شروع شده و هنوز ادامه دارد و در نهایت نیز مردم هستند که پیروز خواهند شد، عجله در این راه فقط باعث

گمراهی میشود.

سعید جوکار، فعال حقوق بشر و زندانی سابق سیاسی

💠💠💠💠💠💠💠

💠💠💠💠💠💠💠

سایکسپیکو و گسل هایش

فرزاد آریا

یکصد و دو سال پیش و‌ در خلال جنگ جهانی اول، قرارداد سایکسپیکو، نظم ژئوپلیتیکی جدیدی را بر حوزه امپراتوری رو به زوال عثمانی تحمیل کرد که شکل گیری کشورهای ترکیه، عراق و سوریه تحت نفوذ کشورهای بریتانیا، فرانسه و روسیه، از جمله نتایج ژئوپلیتیکی این قرارداد بود.

سرنوشت چند پارچه کردها در این قرارداد، شوم ترین و پرمنازعه ترین پیامد این تقسیم ارضی دول پیروز جنگ بود؛ به گونه ای که اعراب تحت نفوذ عثمانی به دول کوچک و بزرگ با استقلال نسبی تبدیل شدند و ترکیه کنونی هم به عنوان میراث بازمانده عثمانی، با گفتمان قومی - ملی وارد دوران جدید نظام بین الملل شد. در این میان کردهایی که طی تحولات تاریخی و سیاسی خارج از مرزهای پساصفوی ایران و در حوزه نفوذ چهارصدساله عثمانی قرار گرفته بودند، بدون اینکه به دولتی مستقل مشابه دول عربی یا ترکی تبدیل شوند، در میان سه بخش ترکی و عرب عراقی و سوری نو ظهور تقسیم شدند و از تقسیم بندی ژئوپلیتیکی مبتنی بر ملت سازی مدرن، سهمی نبردند.

خدعه سایکس و پیکو و نادیده گرفتن تمایزات اساسی قومی و زبانی کردها در گفتمان مبتنی بر زبان و قومیت و غدر تاریخ، منازعه دامنه دار و مصیبت باری برای کردها به بار آورد و موجب شد در طول بیش از یک صد سال، با صدها مورد امحا، نسل کشی و ژنوساید فرهنگی و تاریخی در سه کشور نوپا و همواره بحران زده ترکیه، عراق و سوریه، مواجه شوند.

هریک از این کشورها از حیث سیاسی همواره با بحران مشروعیت، منازعه مدرنیزاسیون و دموکراتیزه کردن حاکمیت مواجه بوده اند. در پرداختن به هریک از اضلاع این مثلث بحران خاورمیانه ای و زاده ی سایکسپیکو، مسئله «دیگر»ی حاکمیت همیشه مطرح بوده و به مثابه بخشی از مبانی اصلی مسئله پدیدار شده است. «دیگر»ی هر سه کشور هم در پرداختن به هریک از اضلاع مثلث مزبور، «کردها» بوده اند.

پس از گذشت یکصد سال از مسئله ملت سازی و تحقق مشروعیت یک حاکمیت مدرن مردم سالار، نه ترکیه و نه عراق و سوریه هیچ یک قادر به کنار آمدن با مسئله «دیگر»ی خود نشده اند چنانکه امروزه نه تنها در هیچیک از این کشورها دولت - ملتی با مولفه های مدرن پسااستعماری و مشروع و مردم سالار سامان نیافته است بلکه در حال حاضر عراق پس از گذراندن دوره های دیکتاتوری سیاه، به صورتی مضحک برخلاف قانون اساسی عراق پساصدامی، به نام تفریض قانون اساسی مشغول تعریب و ژنوساید سیاسی کردها در کرکوک است، آنکارا با ایده عثمانی نوین  و سودای تحقق سلطانیسم در پی گسترش نفوذ خود در شمال عراق و سوریه، با ایدئولوژی ارتجاعی و پیاده نظام داعشی، برای امحای کردها به عنوان اصلی ترین مانع تحقق امت عثمانی  است و بشار اسد بر ویرانه های سوریه، منتظر است تا کردهایی را که با جانفشانی بخش مهمی از موطن سوریه را از ویرانی و نفوذ داعش محافظت کردند، به دست روسیه و ترکیه از میان بردارد حتی اگر بخشی از خاک خود را هم به ترکیه تقدیم کند.

در این میان مسئله اصلی چالش استقرار حکومتی مشروع و دمکراتیک بر پیکره صلب و سخت منطقه ای دیکتاتور زده است. کشورهایی با مرزهایی لرزان، ناهمگون و مطالباتی انباشته و قابل اشتعال که البته دست پخت استعمار نوین در قرارداد سایکسپیکو است.

قراردادی که برای تداوم خود از ملت های منطقه و به ویژه کردها قربانی می گیرد.

دقیقا برای پرهیز از حل مسئله «دیگر»ی و دموکراتیزه شدن منطقه و محافظت از منافع استعمار و بهره کشی غرب است که در حال حاضر با سکوت و توافق نانوشته همه کشورهای درگیر در باتلاق سوریه، ترکیه با شعار ایجاد صلح و ثبات به صورتی مضحکه آمیز و با قلب نقاب داعش و با تجهیزات ناتو، مناطق کرد نشین سوریه را مورد شدیدترین حملات قرار داده است.

شواهد و قراین حاکی از آن است که جنگ جهانی صغیری که در حیاط سوریه درگرفته است، پس از ویرانی و کشتار دهشت انگیز و توحش های قرن بیست و یکمی، منجر به حل منازعه سایکسپیکو و دموکراتیزه شدن منطقه نخواهد شد. زیرا نظام بین الملل به گونه ای مدیریت شده است که همواره نیازمند منازعه و مخاصمه های مصنوعی است و صلح و رفاه و دموکراسی در غرب تنها در صورت پایداری حکومت های استبدادی و وابسته در شرق معنا و محتوا می یابد.

اگر بنا بر آن است که ظهور و نابودی ظاهری داعش و جنگ و بحران های دست ساز و مهندسی شده منطقه، برآیند مطالبات دموکراتیک مردم و نتیجه صد سال استبداد مدرن و استعمار نیابتی قرارداد سایکسپیکو فرض شود، لازم است مسئله کرد در خاورمیانه به نحو مقتضی حل و فصل گردد. اگر نظام بین الملل به هر دلیل خودساخته، آمادگی فسخ این قرارداد مناقشه انگیز را ندارد، ایجاد صلح و دورنمای احقاق حقوق ملت های منطقه ایجاب می کند که دست از خیانت و خدعه بردارند و در این عرصه ریاکارانه ظاهر نشوند بلکه هریک از کشورهای حوزه نفوذ خود را مقید به رعایت تمام و کمال حقوق کردهای ترکیه و عراق و سوریه نمایند.

معلوم نیست نظام بین الملل چگونه می خواهد پارادوکس حفظ تمامیت ارضی کشورها، نفی استبداد و رعایت حقوق شهروندی و چشم پوشی از ژنوساید فراگیر و همه جانبه در قبال کردها را به عنوان مشی ناموفق و بحران زای صدساله همچنان تداوم بخشد؟

در این میان رفتار ایران هم درقبال منازعه سایکسپیکو از عجایب عالم سیاست است چنانکه علیرغم چالش های جدی سیاسی، فرهنگی و تاریخی با هریک از کشورهای برآمده از این قرارداد، در قبال مسئله «کرد»، همواره یا سکوت را ترجیح می دهد یا به نوعی به تسهیل پیشبرد استراتژی کردستیزی کشورهای منطقه کمک می کند.

ایران به جای حمایت از هم تباران خود که به جرم زبان و فرهنگ ایرانی متمایز از زبان رسمی و فرهنگ غالب کشورهای سه گانه کردستیز، مسئله «کرد» را به شیوه آن ها صورتبندی می کند و‌ به جای همدلی و هم پیمانی با آن ها، رهایشان می کند تا آمریکا به صورت مزورانه خود را حامی کردها معرفی کند و در مقاطع حساس، آن ها را به سیبل تخلیه هیجانات سلطان عثمانی نوین تبدیل کند یا در پای داعش سرخ قربانی نماید.

در کلیپی از عفرین پیرزنی آواره این جمله را تکرار می کند: «خودئی که س مه توننه»، این جمله راز اصلی رنج کردها در تاریخ معاصر بوده است. اگر در این برهه از تاریخ که نظام بین الملل مبتنی بر زد و بندهای منفعت طلبانه و تأمین منافع ملی از طریق مذاکره و دفاع از حقوق ملت ها در میز مذاکرات آ شکار و پنهان نظام های سیاسی مستقر است، کردها نیز در گوشه ای از جهان، از یک نظام سیاسی مستقر حتی در حد کویت برخوردار بودند، اکنون آمریکا و متحدان و مخالفانش پس از بهره گیری از کردها علیه داعش آن ها را به داعش دوم و کم خطر نمی سپردند،

اگر کردها نیز مانند بشار اسد، یک نماینده در سازمان ملل داشتند بی گمان علیرغم کشتار و ویرانی، مورد حمایت روسیه بودند تا پوتین در ساحل مدیترانه آب تنی کند یا اگر پرچی سرخ در کنار پرچم های دیگر کشورها داشتند، علیرغم همدستی با داعش و تدارک دوباره داعش در شکلی دیگر، حتما آمریکا برایشان خوش رقصی میکرد تا از پایگاه اینجرلیک مدیترانه‌ تا خلیج فارس را رصد کند و اگرهای دیگر که همگی مبتنی بر بده بستان های نظام معیوب بین المللی است.

قابل کتمان نیست که اگر نظام های مستقر و استبداد زده درگیر در جنگ منطقه و همچنین نظام بین الملل، روزی تصمیمی صادقانه برای تحقق صلح و آرامش و ایفای حقوق شهروندی و دموکراتیزه کردن سیاست و فرهنگ اتخاذ نمایند، دروازه آن از سه گانه کردستان های مغبون قرارداد سایکسپیکو می گذرد

💠💠💠💠💠💠💠

حذف شدن یا نشدن،مساله این است.....

امین بال افکن


اگر فرد یا افرادی پس از تلاش بی وقفه و استفاده از طرق مختلف(قانونی یا غیر قانونی،اخلاقی یا غیر اخلاقی)به مرتبه ی رفیعی برسند متعاقب آن تمام تلاش خود را برای عدم سقوط و استحکام جایگاه خود بکار میبندند.طبعا اگر این تلاشها نشات گرفته از برنامه ریزی مدون و بینشی صحیح باشد در جایگاه اکتسابی آنها نه تنها خللی ایجاد نمیشود بلکه رفعت بالاتری می یابد و علاوه بر هسته ی اصلی قدرت، توده ی پیرامون آن نیزپیشرفت میکند.اما اگر آن تلاشها به جای درایت و تعقل در جهتی منفی و با مجموعه ایی از شعارهای رنگ باخته یا تحقق نیافته همراه گردد پایه های آن جایگاه سست و لغزان شده و مستعد سقوط میگردد.این قاعده همانطور که تمام سطوح مدیریتی و اقشار مختلف اجتماعی،اقتصادی و سیاسی را در بر میگیرد قشر روحانی جامعه ی ایران را نیز به عنوان موءثرترین عنصرتصمیم گیرنده در بدنه ی دستگاه حکومتی شامل میشود.آنها با پرداخت هزینه های مادی-معنوی فراوان(که درصد بسیاری از آن از جانب عموم مردم تامین گشت)با شعار عدالتخواهی و در قالب آرمان بی نظیر اسلام، عامل سقوط حکومت شاهنشاهی شدند و بر اریکه ی قدرت تکیه زدند،اما هر چه زمان گذشت و بر عمر انقلاب افزوده شد به دلیل عملکرد متضاد در شعارهای اولیه و دور شدن از آرمانی که از آن دم میزدند،فاصله ی زیادی با توده ی مردم پیدا کردند وحال به عینه میبینیم که اقبال عموم نسبت به آنان روز به روز کمترگشته و شکاف عمیق عقیدتی بینشان ایجاد شده است.متفکرین و بانیان جامعه ی روحانیت متوجه این موضوع شده اند و به همین دلیل اقدامات بسیاری برای رفع این موضوع و باقی ماندن در راس امور انجام داده اند.از پرورش و برجسته کردن آخوندهای جوان بظاهر روشنفکر گرفته تا ساخت سریال و اپیزود پیش رفته اند.به مسجد و مراکز دینی اکتفا نکرده و به حضورشان در بانکها و بنگاههای اقتصادی ،مراکزنظامی، فرهنگی ،سیاسی، ورزشی ،فضای مجازی، فیلمها و حتی برنامه های کودک شدت بخشیده و با اعمال محیر العقول وخلاف عرفی همچون آواز خوانی(چندی پیش اخبار22از یک آخوند جوان آوازه خوان و علاقمند به موسیقی رونمایی کرد)تلاش میکنند تا راهی به سوی دلهای مردم بیابند و فاصله ی ایجاد شده را کمتر کنند.اگرچه این قبیل اقدامات از جنبه ی منطق در جهت حفظ شاکله ی نظام کنونی توجیه پذیر مینماید،اما همین امور برای روحانیت بیشتر تنزل شاءن ایجاد کرده تا مقبولیت،چرا که آگاهی عموم نسبت به اقدامات و اهداف پشت پرده ی آنان بطور فزاینده ایی گسترش یافته و همین،میزان اثر آن اقدامات را درجهت معکوس کاهش داده است.نگارنده پیشنهاد میکند که مجموعه ی بانفوذ روحانیت بجای صرف وقت و هزینه های بسیار اینچنینی که بیش از همه دست وپا زدن برای عدم حذف از متن جامعه ی مدنی را به ذهن متبادر میسازد،بصورت جدی به شعارهای اولیه ی خود مثل مبارزه ی واقعی با مفاسد اقتصادی اجتماعی،صداقت و شفافیت،عدالت محوری و ایجاد جامعه ی بدون طبقه،جامه ی عمل بپوشاند تا شکاف حاصله کم گردد و ارتباط موثر و ملموس با مردم ایجاد شود.هر طریقی غیر از این،آینده ایی تاریک برای این قشر و کلیت نظام در پی خواهد داشت....

💠💠💠💠💠💠💠

بیانیه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز نسبت به وضعیت جاری کشور

با گذشت نزدیک به چهاردهه از عمر شکوهمند انقلاب اسلامی، امید می رفت که جایگاه این جریان اصیل در حد و اندازه های یک حکومت مردم سالار دینی باشد. جریانی که به دست معمار کبیر انقلاب اسلامي، امام خمینی (ره) رقم خورد و با رهبری آیت الله خامنه ای همچون نهالی رشد یافت. دغدغه و سوالي امروزه مطرح است که چرا در حدود دو دهه ی اخیر، تدریجا به سمت زوال اقتصادی و معیشتی پیش رفتیم و آزادی های مردم را دستخوش نظرات فراقانوني خود کردیم.

به نظر می آید در بسیاری از تصمیمات امروز کشور چه در نهاد های حکومتی و چه دولتی خواست اصلی مردم نادیده گرفته می شود و مديران به سمت برنامه هاي ويتريني پيش مي روند. گویی مسيرسازي و آينده نگري رو به فراموشی رفته است. بارها در دولت اسبق به اصطلاح عدالت طلب بیان کردیم که رویکرد اقتصادی در پیش گرفته شده به دلیل ضایع نمودن سرمایه های کشور، باید به سرعت اصلاح شود . طبیعی بود که مدیران بی سواد آن زمان در دولت ، گوش شنوایی نداشته باشند اما چرا سایر نهاد های حکومتی در برابر این اقدامات سکوت کردند. همان بود که این سکوت ها شرایط را برای به تاراج بردن سرمایه های ملی فراهم کرد و کشور را به چاهي انداخت که بیرون امدن از آن به همین راحتی نباشد.

دولت فعلی نیز آنگونه که انتظار می رود در جهت تحکم اقتصاد و معیشت مردم قدم بر نداشته است. ایراد ما به دولت نه در صداقت بلکه در جریانی است که مدیریت جاری کشور را بدست گرفته و هدایت می کند. به دلیل حضور چنين مسئولانی در سطوح مختلف مديريتي کشور، امروز نه شاهد گردش نخبگان هستیم و نه اجازه می دهند متخصصان و کارشناسان به عرصه های اجرایی و مدیریتی وارد شوند. اکثریت مطلق مدیران کشور فقط در حال جابه جایی هستند و گویی نه بازنشسته می شوند و نه رغبتی به کاهش شغل های خود دارند. این مدیران نه بر اساس شایسته سالاری و تخصص وارد مجموعه های دولتی و حکومتی شده اند و نه بر اساس ضوابط قانونی، بلكه ملاک حضورآنها فقط روابط و سیاسی کاری ایشان و هم پيمانانشان بوده است. آیا می توان از اینگونه مدیران سیاسی نالایق انتظار اصلاح امور، آن هم در چنين شرايط اقتصادي و اجتماعي داشت؟ برخی مدیران فعلی کشور دروغ می گویند که برای رضای خدا و خدمت به مردم پا به عرصه مدیریتی گذاشته اند. كذب بودن ادعاي برخي مديران مبني بر خدمت به مردم براي رضاي خدا اينگونه نمايان مي شود كه باوجود ناكارامدي ایشان در اداره و هدايت امور، همچنان مسئوليت را با قدرت حفظ مي كنند و اتلاف وقت مردم و هزينه هاي بيت المال و آسيب شدید وارده به جامعه را مورد توجه قرار نمي دهند. در بدترین حالت که ایشان ناچار به پاسخگویی آن هم برای حفظ ظاهر شوند، در واقع خبری از کناره گیری مدیریتی در آنها نیست و صرفا اقدام به جابه جایی در سایر ارگان ها می کنند. قطعا اصرار به ادامه حضورشان کسب منفعت بیشتر خواهد بود که سکوت مجموعه های بالادستی سوءظن روابط پشت پرده سیاسی را ایجاد می کند. این مدیران دولتی و حکومتی نه فقط به مردم بلکه به انقلاب و رهبری نیز خیانت می کنند زیرا ادامه روند فعلی به واسطه حضور آنها، دردی بر درد های قبل مردم افزوده خواهد کرد.

اصرار بر روند غلط گذشته چاره ای جز این نداشت که مردم خودشان مشکلات اقتصادی را علنا فریاد زنند. خدا لعنت کند دشمنان واقعی انقلاب و رانت خواران داخلی را که باعث شدند این اعتراض به حق مردم به نتیجه مثبتی نرسد. گمان ما این است که مسئولان و مدیران نظام درد مردم را واضح شنیده باشند و چاره ای بیندیشند. آقایان باید بدانند ادامه ی این وضعیت به صلاح کشور نیست و بهتر است خانه تکانی وسیعی در مجموعه های تحت امر خود ایجاد کنند. متذکر می شویم برخی از مسئولان که عدم کارایی خود را می بینند از صندلی های غصب شده بلند شوند و میزهای مدیریتی را ترک نمایند وگرنه در سال های آتی مورد غضب و لعن مردم واقع خواهند شد. باید گفت اصلاح مجموعه ها به خصوص ارگان های اجرایی و تصمیم ساز و تغییرات گسترده در بدنه دولتی و حکومتی کشور همراه با تغییر مدیران ناکارامد ، نالایق ، چند شغله ، بازنشسته و غیرمتخصص می تواند شروعی بر اصلاح وضعیت جاری کشور در زمینه های مختلف به خصوص اقتصاد باشد. تمامی ارگان های فعال در زمینه های اقتصادی به اندازه دولت مسئول وضعیت فعلی کشور هستند و اصرار همگی انها برهمین روند اجرایی و مدیریتی کشور نشان از ناثوابی حضور آنها در کشور خواهد بود.

طرح جامع نظام سلامت که می توانست از افتخارات نظام اسلامی باشد با سیاسی کاری همین مدیران نالایق، به سمتی رفته است که شاید در آینده نزدیک به معضلی در کشور تبدیل شود. چرا باید ارکان وزارت بهداشت به دلیل عدم همراهی سایر نهاد های دولتی و حکومتی، امکان تغییر یا اصلاح وضعیت نابسامان سلامت مردم را نداشته باشند ولي در مقام پاسخگويي به مشكل

ات امروزه اين طرح قرار بگيرند. آیا سلامت جامعه حداقل ارزشی برای فداکاری سیاسی در بدنه ی مدیریتی کشور را ندارد؟ نکند آقایان بعد از فروپاشی اقتصاد، به سراغ فروپاشی سلامت کشور رفته اند .

شاهد بودیم که در دهه ی 60 ، برخوردهاي ضربتي نسبت به دستگاه های پخش فیلم های ویدئویی نتوانست دردي از فرهنگ جامعه دوا کند. هم اکنون نیز فیلترینگ شبكه هاي اجتماعي همان راه را خواهد رفت و قطعا محکوم به شکست است. آیا وقت آن نرسیده که آزادی های اجتماعی محترم شمرده شود و به واسطه صداو سیما خطوط قرمز خیالی برای مردم ترسیم نشود؟ رویکرد فعلی نتیجه ای جز انزوای صدا و سيما و تبدیل شدن آن به یک طرف قطبیت سیاسی نخواهد داشت که مردم را قطعا به نقطه ی مقابل خود خواهد برد.بهتر این است به فکر اعتلای فرهنگ جامعه باشیم که حداقل بعد از اقتصاد و سلامت در این مورد که افتخار تمدن ایران زمین بوده است، شکست نخوریم و با دست خودمان آرمان های انقلاب را پشت سر هم يكي پس از ديگري خراب نکنیم. شکست در فرهنگ ضربه ای برما خواهد زد که حتی دشمنان قسم خورده انقلاب نیز نخواهند توانست بر ما وارد کنند.

به نظر می رسد دلسوزان انقلاب باید هرچه سریع تر در مقابل جریانات نامشروع و سیاسی کاری ها قرار بگیرند و نگذارند برخی درکشور در راستای اهداف دشمنان قسم خورده انقلاب و مردم قدم بردارند که امید است قدم اول به واسطه شخص اول دولت، محکم برداشته شود.

ومن الله توفیق

شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز

💠💠💠💠💠💠💠


احمد زیدآبادی؛ مخالفی قابل احترام

فریور خراباتی ✍

امروزم با کتاب #احمد_زیدآبادی گذشت... شاید در بهترین زمان ممکن این کتاب را خواندم.باید احترام گذاشت به زیدآبادی، فارغ از تفکرش حتی اگر مخالف ما باشد... او مصداق بارز "شرافت و آبروی اهل قلم" است.وقتی سطر به سطر، واژه به واژه کتابش را می‌خواندم، احساس کردم که او حتی برای مخالفانش هم، مخالفی قابل احترام و باارزش است.

تا اینکه به صورت اتفاقی نوشته‌ا‌ی از آقای تقی دژاکام از اعضای تحریریه روزنامه کیهان در کانال تلگرام باشگاه روزنامه‌نگاران دیدم که نوشته بود: 《با احمد زیدآبادی از دورانی که خبرنگار روزنامه اطلاعات بود و من خبرنگار کیهان، تا دورانی که به همشهری رفت، و با هم -به قول رسانه‌ای‌ها- هم‌حوزه بودیم و در کنفرانس‌ها و جلسات کنار هم می‌نشستیم، رفیق و صمیمی بودم. با اینکه این سال‌ها از لحاظ سیاسی اصلاً همفکر نیستیم، اما اعتراف می‌کنم دوستش دارم. کتاب خاطراتش را دیشب از راحیل گرفتم و فرصت نکردم حتی ورق بزنم، اما امشب زیر باران که به خانه رسیدم، به‌جای تلویزیون نشستم به پای سرد و گرم روزگار. عجب قلم روان و راحتی دارد احمد》.

هنوز دارد برف می‌بارد و من کنار بخاری، هنوز مشغول سرد و گرم روزگارم...

وقتی زیدآبادی را کنار به ظاهر نویسنده‌های《قداره به جیب‌ عربده‌کش》 می‌گذارم، احساس میکنم ما حداقل به او، فکر، دیدگاه و تفکرش بسیار بسیار بدهکاریم... او را درست ندیدیم و نشناختیم که هتاک‌های مدعی، کنار گوش ما رشد کردند!

صادقانه باید اعتراف کنم که ما حداقل به خودمان ظلم کرده‌ایم... ظلم کرده‌ایم که زیدآبادی را ندیدیم، نشناختیم و نخواندیم... تا شاید روزی در آینده، قدر او و قلم و نگاهش را بیش از پیش بدانیم و بابت همه این سال‌ها《ممنوع‌ القلم》 بودنش... افسوس بخوریم!

@farivarkharabati


Report Page