بسته مقالات
فردای بهتر(سید مصطفی تاجزاده)براى وقوع یك انقلاب سه شرط لازم است
مرتضی مردیها
📝📚 بهنظر میرسد براى وقوع یك انقلاب سه شرط لازم است. یعنى در غیاب این سه قطعاً انقلابى رخ نمیدهد: یكى درهمریختن تطابق نظم ذهنى و نظم عینى توزیع لذت؛ یعنی شیوع این باور كه وضع موجود از حیث دسترسی به مطلوبهای كمیاب (لذت)، وضعی طبیعی یا تقدیری نیست، و خروج از آن ممكن و بایسته است؛ تعبیر ارسطو در این باره این است كه: «دو طبقۀ فقیر و غنی هر گاه سهمی كه در امكانات زندگی دارند با عقایدی كه از پیش در سر پروراندهاند منطبق نباشد، دست به انقلاب میزنند.» این سخن دقیقی نیست و باید به این صورت، كه بر هم خوردن این انطباق، فقط شرطِ لازم انقلاب است، صحیح شود، زیرا در بسیاری موارد این انطباق بهكلی بر هم میخورد و انقلابی هم رخ نمیدهد؛ شرطِ لازمِ دوم، وصلكردن سرنخ تمام یا غالب مشكلات به سلطۀ طبقۀ حاكم است، و این جز در پناه احساس دارابودن امكانات گستردهای كه به صرف حذفِ مانعِ قدرتِ مستقر، كمبودها، و رنجها برطرف شود، ممكن نیست. شرط لازم سوم، نتوانستن یا نخواستن قدرت مستقر در بهكارگیری شیوههای كارآمد سركوب است.
اما بهصرف وجود این شرایط لزوماً انقلابی رخ نمیدهد. دركنار این سه شرط مجموعهای از شرایط را میتوان برشمرد كه لازم نیستند، به این معنی كه وقوع انقلاب در غیاب هر یك از آنها محال نیست، اما در كنار آن سه شرطِ لازم، میتوانند شروط مكمل، شروط كافی باشند؛ یعنی وقوع پدیده را ایجاب كنند. شروط مورد بحث از این قراراند: احساسگرایی، اصالت عمل و پرهیز از ظرافتپردازیهای عقلی، اعتماد به بیگناهی تودهها، اعتقاد به گناهكاری حاكمان، احساس عمیق مورد ظلم قرارگرفتن از جانب حكومت، سادهانگارى در آسیبشناسى وضع موجود، ترسیم چشماندازی دلربا از آرمانهایی چون عدالت، آزادی و رفاه، رهبری كاریزماتیك، همدلی و همگرایی مردم ذیل یك ایدئولوژی و یك حزب حامی موارد فوق، وجود روشنفكران بانفوذِ حامیِ مواردِ فوق، تحرك اجتماعى و خروج از حالت ثبات و فقر شدید، و...؛ نكتۀ مهم این است كه هیچ فرمولى نمیتوان یافت كه بر طبق آن بشود پیشبینی كرد كه در چه شرایطی، چه میزان از این شروط كافی در كنار آن شروط لازم میتوانند انقلابی را به راه اندازند یا موفق كنند. انواع تركیبها از آن سه شرط و مواردى از این مجموعه شروط میتوانند موجب انقلاب شوند.
به دلیل آگاهی ناقص ما از شبكۀ علل-اعم از ساختاری یا فرآیندی- و به دلیل عدم امكان برآورد كمّ و كیف یا اندازهگیری عوامل قابل شناخت این شبكه، شرایطی پیش میآید كه در كنار هم قرارگرفتن شرایط كافى نامى جز تقارن، احتمال، شانس و نظایر آن نمیتواند به خود بگیرد. البته انقلاب از این حیث ممكن است با بسیارى دیگر از پدیدههای اجتماعی همسان باشد، اما آنچه آن را از این نظر بغرنجتر میكند، و بیشتر محصول نوعى اتفاق مینمایاند، این است كه چون از شروط لازم، یكى معمولاً فراهم نیست، یعنى، در قریب به اتفاق موارد، حاكمیتهای در معرض انقلاب اراده و امكان سركوب كارآمد حركتها و نیروهای انقلابی را دارند، لذا انقلاب به پدیدهای به شدت نادرالوقوع بدل میشود، و هرچه پدیدهاى از تكرارپذیرى منظم دورتر شود، برآورد علل و عوامل دخیل در آن دشوارتر میشود، و هر چه مقاومت در برابر وقوع پدیدهاى جدیتر و شدیدتر باشد، كه شاید انقلاب از این حیث بیهمتا باشد، نقش تقارن در آن بیشتر جلوهگر میشود. منظور از تقارن در كنار هم قرار گرفتن عوامل و شروطی است كه گرچه هر كدام به تنهایی علت خاص خود را داشته است، ولی این چیدمان خاص یا اشتراک زمانی و مکانی آنها برنامهریزی شده نیست و قابلیت پیشبینی ندارد یعنی اتفاقی است.
بر این اساس، كسانی كه پس از یك انقلاب مدعىاند كه وقوع آن را پیش از آغاز، از روی نشانههاى آن، دریافته بودهاند، صرفاً حدسى زدهاند كه از قضا درست از كار درآمده است. عواملى همچون، استبداد، فقر، اختلاف شدید طبقاتى، فساد ادارى، وابستگى حكومت به بیگانه، و نارضایتى گستردۀ رعایا به هیچ وجه براى پیشبینی یا تبیین یك انقلاب وافى به مقصود نیستند، به این دلیل ساده كه بسیارى از جوامع لبریز از این عوامل بودهاند و هرگز رنگ انقلاب به خود ندیدهاند؛ بسیاری از این موارد ناظر به نظریهای هستند كه، چنان كه سكاچپول به درستى مىگوید، تالى فاسد آن این است كه « اگر تودهها به طور آگاهانه ناراضى باشند، دیگر هیچ رژیمى نمىتواند به حیات خود ادامه دهد.» او در ادامه میگوید جملۀ وندل فیلیپس در این باره، «انقلابها ساخته نمیشوند، آنها مىآیند» جملهاى قابلتعمق و دقیق است. ما در این متن، از جملۀ نقل شدۀ فوق خوانشی در نظر داریم كه قدری متفاوت است؛ انقلاب میآید، نه فقط به این معنا كه نقش ساختارهای علّی در آن مهم است، بلكه به این معنا كه نقش اصلی آن را تقارنها تعیین میكنند؛ یعنی تركیب اتفاقی علتهایی كه بهندرت در كنار هم جمع میشوند.
🔍 مرتضی مردیها، مبانی نقد فکر سیاسی، نشر نی، 1385، فصل دوم، انقلاب؛ شرط لازم و شرط کافی، صفحۀ 43 تا46
@mardihamorteza
********************
در قرن بیستم میتوان دستکم از سه چهرهی دینی بزرگ، گاندی، لوترکینگ و موسی صدر را نام برد که در زمان حیات خود بسیار تأثیرگذار بودهاند و راه نوینی به بشریت نشان دادهاند.
گاندی یک حرکت اجتماعی رهاییبخش را به پیروزی میرساند و پیام انسانی و معنویاش مرزهای هند را در مینوردد و جهانیان را تحت تأثیر قرار میدهد. گاندی متفکری دینی و رهبری معنوی است که یکی از بزرگترین جنبشهای انقلابی قرن بیستم را از طریقی صلحآمیز به پیروزی میرساند.
در زمانی که مالکوم ایکس رهبر سیاهان مسلمان امریکا از دین سرخ و انقلابی سخن میگفت، مارتین لوتر کینگ به مظهری برای دین سبز در امریکا بدل شد. او نیز همچون گاندی در راه آرمان خویش جانبرکف رفت و رنج خویش را در ازای رشد و تعالی مخالفانش و رهایی مردمش به جان خرید و قربانی خشونت مخالفانش شد.
موسی صدر در قبال مردم غیردیندار نیز برادرانه و مسؤولانه رفتار میکرد. در سطح داخلی، در لبنان، کوشید فضای صلحطلبانهای فراهم کند و جنگهای داخلی پایان یابد و آشتی ملی برقرار شود. او از نظر سیاسی به فعالیتهای مدنی اهمیت بسیاری میداد و میکوشید مردمان را تا حدِّ شهروند ارتقا دهد و امکان مشارکت سیاسی آنان را فراهم سازد.
میتوانیم از ظهور چهرهی خاصّی از دین سخن بگوییم که من آن را چهرهی سبز دین نام مینهم زیرا چنین چهرهای از دین، زندگی اینجهانی و امکانات بالقوّه و بالفعل انسانی را بهرسمیّت میشناسد و آنها را اعتلا میبخشد. چنین صفحاتی در تاریخ یک دین ممکن است اندک باشد امّا بسیار مهم و باارزش است و از هر جهت قابل اعتنا است.
دین سبز، بین تضاد و درگیری از یکسو و خشونت از سوی دیگر تمایز قایل میشود و بهجای خشونت، مقاومت را مینشاند: مقاومت در برابر ستمگران و سلطهگران؛ مقاومتی که به استعلا و ارتقای انسانیِ دو سوی درگیری و نیز استعلا و ارتقای کلیتهای فراگیرتر اجتماعی بیانجامد.
بخشی از مقالهی صلح و دین سبز، نوشتهی حسن محدثی گیلوایی
برای دستیابی به مقاله به سایت نشریه رجوع کنید:
www.pooyemag.com
******************************
دکتر لیلا پاپلی یزدی در یادداشتی با عنوان «بیتابی مغموم یک میراث» در شمارهی ۳۴ ایرانفردا موضوع «کالاییسازی جنگ» را مورد توجه قرار داده است. در ادامه بخشهایی از یادداشت ایشان رو میخوانیم:
@iranfardamag
🔴جامعهی ایرانی این روزها از ازدحام حجم پیشروندهی خشونت دلنگران است. هراس از نمونههایی از قتل کودکان، بیرحم بودن قاتلان و چیزهای روزمرهتر مانند آمادگی هرکدام از ما برای فریاد زدن بر سر کسی که تصور میکنیم در تاکسی یا اتوبوس خدشهای به حریم ما وارد کرده، نشانگان آن است که نسل ما، نسل شاهدان جنگ و نه شرکتکنندگان در آن بهنوعی درگیر فضای ذهنیای چالشبرانگیز است.
🔴جنگ جهانی دوم در اروپا تقریباً پنجاه میلیون قربانی گرفته بود، بعید بود در چنین وضعی جوامع بتوانند در کنار هم، در کنار قاتلان یکدیگر دوباره بزیند. این بود که جوامع اروپایی بهتدریج به فکر راههایی برای تعدیل حجم خشونت و نفرت افتادند. در چنین وضعیتی یکی از راهکارهایی که بهتدریج از حجم خشونت و نفرت کم کرد علمی کردن بررسی خشونت بود.
🔴در خاورمیانه و منجمله ایران هنوز علمی اندیشیدن به پدیدهی خشونت چندان جا نیفتاده است. خشونت و جنگ همچنان آمیخته
با فرایند دراماتیزه کردن است بی اینکه عواقب انسانی و اجتماعی چنین رویکردی موردتوجه باشد.
🔴مصاحبه با خانوادهی شهید. موضوعی بسیار تکرارشونده در صداوسیمای ایران[...].کودکی که پدرش را از دست داده وادار میکنیم در مقابل دوربین از رشادت پدرش بگوید درحالیکه عملاً برای او ممکن است هنوز حتی فقدانش باور نشده باشد. تلویزیون دوست دارد ما آرامش کودک یا همسر را بگذاریم پای تقدس پدر درحالیکه مساله عمدتاً چیز دیگری است. تروما و آسیبی که یکباره وارد شده است یکباره نشانگانش را بروز نمیدهد. اطرافیان فرد شهید نیاز دارند به آرامش و سوگواری.
🔴در درازمدت، جامعه به فرزندان، همسران و نزدیکان فرد شهید شکلی خاص از زندگی را تحمیل میکند. وضع بهگونهای است که حتی ما آدمهای معمولی جامعه انتظار رفتارهای خاصی از خانوادهی کشتهشدگان جنگ داریم و رفتار آنها خارج آن ضوابط متحیرمان میکند.
🔴تلویزیون دوربینش را در هر مناسبتی به خانهی شهدا میبرد و در زیرپوست تلاش برای زنده نگهداشتن یاد آن عزیزان، سعی میکند نشان دهد که شیوهی زندگی خانوادههای آنها چقدر شبیه هم هست. جامعه هم آنقدر دچار مسئله است که به یاد نمیآورد این مدل یکسانسازی چگونه به ما باورانده شده است و چگونه ممکن است خانوادهی شهیدی از شمال کشور عیناً شبیه خانوادهی شهیدی از جنوب یا غرب یا شرق زندگی کنند با همان کنشها، با همان رفتارها و حتی خاطرهها؟
🔴سوء تبلیغات عموماً بیپایه در مورد امکانات بازماندگان شهدا تصویر تبعیض و خشم را به دست نسلی میدهد که هیچ تصور عینیای از مفهوم جنگ ندارد و ناخواسته او را مغضوب میکند.
🔴اگر فرض کنیم که خواستهی این رسانهها [رسانههای جمعی بهویژه تلویزیون]، زنده نگهداشتن یاد رشادتها و آماده کردن نسلهای بعد برای حفظ میهن باشد، عملاً راه به ناکجا برده است. تکرار دائمی مصاحبهها و فیلمهای مرتبط با جنگ با چنین دز بالایی جامعه را در مقابله با خشونت واکسینه کرده است. یکی از دلایل قابلپیشگیری بیتوجهی جامعهی ایرانی به مسالهی خشونت، رویارویی هرروزه با آن است.
🔴اکنون پس از گذشت دو نسل نیاز است که جنگ، علمی دیده شود، میراثش ثبت شود و پروندههای جدی برای ثبت در تاریخ و محافل بینالمللی تهیه شود و این گزارشها بهصورت مبسوط در رسانههای نوشتاری یا بهصورت کتاب به مردم ارائه شود.
🔴رسانههای پروپاگاندیستی و جامعهی ایرانی زیست جهان شهدا را به چارچوبهای از پیش تعیینی در صداوسیما تقلیل دادهاند. درحالیکه اگر میراثی از جنگ باقی بماند، آن است که هر ایرانی با هر عقیده و شیوهی زیستی به روش شخصیاش سعی در مداخله در آن داشته است.
🔴در کنار این قضیه[کالاییسازی جنگ]، دهها روایت محذوف در حال فراموشیاند. مردمانی که جنگ را به چشم دیدهاند و در راه آن جانبازیها کردهاند در شهرها و همهمهی روزمرگی گم شدهاند، آنها که به روایت غالب یکسانسازی تن نسپردهاند، صدایشان گمشده است.
🔴خشونت به انحای گوناگون تا دو نسل بعد کشیده شده است، خشونت نسبت به بازماندگان به شهدا، به مردم عادی و به روایتها. کالاییسازی و تلاش برای دراماتیزه کردن و بحثهای غیردانشگاهی نه تنها خشونت را افزایش میدهد و جامعه را در مقابل انواع خشونت واکسینه و بیحس میکند که تلاش رشادتهای جانبازان و شهدا را نیز به موضوعی روزمره و رسانهای تقلیل میدهد. قطعاً امروز چارهای اگر نیندیشیم فردا برای جبران میراثی از دست رفته بسیار دیر خواهد بود.
@iranfardamag
******************************
"چرا احساس بی ثباتی می کنیم؟"
یادداشتی از دکتر محمود سریع القلم
به نظر می رسدتحلیل و شناخت از وضع موجود جامعه ما بسیار اندک است. مدیران کار طبیعی خود را انجام می دهند. این کار عمدتاً Propaganda است. در چنین شرایطی، وظیفه کانونی روشنفکران، تفکیک تحلیل از Propaganda است. روی آوردن به نبض جامعه و Fact ها، بهترین روش علمی برای شناخت است. ۳ دلیل برای فهم وضع موجود جامعه قابل تصور است:
۱-کشور ما، کشور افراد است و نه سیستم ها
الفاظی مانند رویه، قاعده، قانون، آیین نامه و چارچوب در توسعه یافتگی کشورها مقدس هستند. اصولاً، سیستم ها هستند که توسعه را هدایت می کنند. اما در پیشبرد بسیاری از امور در جامعه ما، در نهایت باید رضایت افراد را جلب کنیم تا آنکه طبق مقررات و آیین نامه ها عمل کنیم. بی دلیل نیست در آلمان، ساعت پنج بعدازظهر همه محل کار خود را ترک میکنند تا بروند و زندگی کنند. لزومی ندارد تا ۱۲ شب جلسه بگذارند. جلسات فراوان به معنای ناهماهنگی و معرف فقدان رویه و قاعده است. طی ۱۷۰ سال تجربه تحول در کشور، نتوانسته ایم مهم ترین فرآورده مدرنیته که سیستم سازی در همه عرصه ها است را ایجاد کنیم. تقریباً حل هر مسئله ای تابع رأی، سلیقه، خواسته ها، منافع و حتی مزاج افراد است. این وضعیت به صورت طبیعی فراز و نشیب دارد. انسان ها همیشه حالات ثابتی ندارند و افکار و تمایلات روحی آنها ممکن است در شرایط مختلف متفاوت باشد و تحت الشعاع منافع آنی باشد. متکی بودن به افراد، بی ثباتی می آورد. در حالی که رویه ها و سیستم ها ثبات دارند و شهروندان می توانند خروجی آنها را پیش بینی کنند. از ۱۳۵۰ به بعد نه تنها به طرف سیستم نرفته ایم بلکه به صورت مقایسه ای با کشورهای هم طراز خود، غلظت نقش فرد در تصمیم گیری، تصمیم سازی و حکمرانی را به شدت افزایش داده ایم. امروز در جهان، سیستم ها، خطاها را تشخیص می دهند و نه افراد. بنابراین، بی ثبات هستیم چون با درصد بالا، تحت تأثیر قضاوت افراد هستیم نه سیستم ها؛
۲- ابهام در سیاست گذاری ها
به طور اعجاب آوری، علاقه فراوانی داریم در خانواده، در ادارات، در جامعه، همه جا تقریباً، امور را و افراد را کنترل کنیم. کنترل را بر روابط قاعده مند ترجیح می دهیم. چون کنترل را بر مدیریت اولویت می دهیم، به یک خصلت ضد توسعه مجهزیم: ابهام. بدون شفافیت در سیاست گذاری ها، برنامه ریزی ها و قواعد نمیتوان پیشرفت کرد چون شفافیت، اطمینان خاطر می آورد. به همان دلیل که با افراد دمدمی مزاج نمیتوان، عمارت دوستی ساخت، در شرایط ابهام هم نمیتوان برنامه ریزی کرد و آینده ای مطمئن بنا کرد. شهروند و کارآفرین آلمانی به ثبات اندیشه ها و سیاستگذاری ها در مدیریت کشور، اطمینان ذهنی، روانی و عینی دارد و می تواند طراحی کند و به ثبات روندها در سال های آتی، اعتماد داشته باشد. ما به ابهام علاقه داریم چون م یخواهیم کنترل کنیم.ابهام و کنترل کردن، نقش فرد را افزایش میدهد و سیست مسازی را مختل می کند. اکثر کشورها در حوزه های امنیتی قابل پیش بینی نیستند. اما در امور اقتصادی، مالی، مالیاتی، بانکی، شهری، اجتماعی، مدنی، فرهنگی و آموزشی بسیار شفاف هستند. این شفافیت، ثبات می آورد؛
۳- تأثیر سیاست خارجی بر زندگی مردم
دوره روابط دولت ها تقریباً پایان یافته است؛ امروز عصر شبکه سازی است. شبکه سازی با شرکت ها، مؤسسات، مراکز تحقیقاتی و بنیادها. شبکه ها کارها را پیش میبرند. اکثر دولت ها، ارتباط این شبکه ها را تسهیل می کنند. نگاه سنتی به روابط بین الملل و راضی کردن یا تقابل با دولتها اندیشه ای است که به قرن گذشته تعلق دارد. سیاست خارجی یعنی شبکه سازی با جهان، یعنی روان کردن ارتباطات میان شبکه های تولیدی، علمی، نوآوری داخلی با هم قطاران بین المللی خود. آن هایی که تولید می کنند می خواهند بیاموزند از هر فردی، از هر ملیتی، از هر قومی. توانایی مهم است و نه ملیت و محل تولد. در جهان شبکه ها، مهارت مهم است و نه جغرافیا. وقتی سیاست خارجی مبتنی بر رهیافت روابط بین الدول باشد، دچار فراز و نشیب می شود و به درگیری های لفظی و امنیتی منجر می شود. آلمانی ها اهمیت نمی دهند چه فردی و با چه روحیه ای در کاخ سفید است؛ آنها با هزاران شبکه تولیدی، علمی، آموزشی، فناوری و بازارها در جامعه آمریکا کار می کنند. این نوع رهیافت، ثبات می آورد، منافع مشترک تعریف می کند و از خصلت های منفی فردی مانند عصبانیت، مزاج، پیش داوری و سوء برداشت ....
ادامه مطلب و ارسال نظر در لینک زیر:
sariolghalam.com/?p=1202
کانال تلگرام 👇
@sariolghalam
*******************
ما، ملّتِ "شرائط حساس"
محمّد حسين كريمي پور
صدا و سيما چهل سالست مي گويد ما در شرائط حساس قرار داريم. استثنائا، اين يكي را راست مي گويد.
چسبندگي دائمي بين "ايران" و "شرايط بحراني" اتفاقي نيست. چرا كه:
١-ما نظم جهاني مورد توافق قدرتهاي بزرگ را نفي كرده و براي تغيير مباني آن به اقدامات عملي دست زده ايم. خيلي از ملل كوچك، مشتاق اصلاح آين نظم ظالمانه هستند. اما كمتر كشوري مثل ما، حاضر است هزينه هاي ايفاي نقش "زورو" و بسيج امكانات منتفعين از نظم حاضر - آمريكا، غرب و گاهي حتي روسيه و چين - را بر عليه خود، تقبل كند.
٢- ج. ا. ايران، تنها كشوريست كه محو اسراييل، سوگلي مقدس غرب را خواستارست. حتي روسيه و چين از وجود نحس اسراييل حفاظت كرده ، روابط گسترده اي با آن دارند. حالا ما هدف اول مزاحمت و آزار شياطين اسراييلي، صيهونيسم بين الملل و لابي هاي قدرتمندشان هستيم.
٣- ايران فاقد شركاي راهبردي در بين قدرتهاي بزرگ جهان و منطقه است. اتحاد راهبردي با روسيه شوخيست. پوتين، سالها براي تحويل سيستم دفاعي قديمي س-٣٠٠ ما را سردواند. امروز او س-٤٠٠ مدرن را به ثمن بخس به تركيه و سعودي مي دهد تا توان موشكي ما را - كه برايمان حياتيست- سركوب كنند. شواهدِ متعدد، نشان مي دهد ما در پارادايم خاورميانه اي روسها، وزني سبك داريم.
٤-ايران كشوري در حال توسعه با كمتر از نيم درصد توليد جهاني و كمتر از هفت دهم درصد بودجه نظامي دنياست. اين كشور، دشمن شماره يك آمريكا با ٢٤٪ توليد و ٣٦٪ بودجه نظامي دنياست. محور سعودي-امارات با بودجه نظامي ٥ برابر ايران و اسراييل با همه امكاناتش، براي خود هدفي، مهمتر از صدمه به ايران نمي شناسند. از نظر ناتو هم ، ما يك تهديد فعاليم.
٥- در حال حاضر، جز كره شمالي، كشوري را مي شناسيد كه با چنين عدم تعادل فاحشي بين توان اقتصادي و نظامي اردوگاههاي خودي و دشمن روبرو باشد؟
رمز تحميل جاودانه "شرايط حساس " بر ايران در اين عدم توازن فاحش بين امكانات و اهداف ست. در دنيايي كه تناسب وزنه به وزن ورزشكار در شرايط آرماني ممكنست تا ٢/٢ به ١ فرض شود ، ايران وزنه اي ٥٠ برابر وزنش را تقاضا كرده است.
٦- طُرفه آنكه كشوري كه داوطلب چنين نبرد هولناكي شده، رفتارش نه همانند جنگاوري هوشيار بلكه شبيه مستي سبك سرست!
در فربهي حاكميت -اختلال ساختاري در نظام سه قوه اي- بهره وري نازل- قلّت ساعات كار مفيد- تعدد تعطيل مناسبتي- اسراف انرژي و فساد اداري در دنيا شاخص ايم. بودجه عمراني كافي نداريم ولي به فقير و غني، يارانه نقد مي دهيم. به يك منبع بزرگ فرار سرمايه و مغز بدل شده ايم!
حاكميت بي نظم و برنامه گريز ايراني از شناسايي و مديريت چالش هاي بزرگ غافل بوده و حالا كشور را با خطر ورشكستگي بانك ها- ورشكستگي صندوق ها- ورشكستگي آب و محيط زيست- طغيان بيكاري و فروپاشي نظام بودجه روبرو كرده است.
از همه بدتر، كوس ادعا و افاده ما، گوش فلك را كر مي كند. آنكس كه نداند و نداند كه نداند، قصه جهلِ مركبِ ماست.
٧- ملت مظلوم و متحير ايران، در محيط خطر خيز خاورميانه، همين يك حاكميت ايراني را دارد. گرچه ضعيف و گيج و فربه و پر هزينه و كم فايده است، اما تنها دولت ايرانيست. چه مي شود كرد. انتخاب ديگر، كو؟
اهالي اين گوشه نفرين شده از كره ارض آموخته اند كه بيگانه و "بيگانه ساز"در صحنه تحولات، براي منفعت ملل منطقه پشيزي ارزش قايل نيست. سرنوشت عراق و افغان پيش چشم ماست.
٨- ما مردم نفرين زده خاورميانه مجبور و محكوميم پشت دولتهامان بايستيم تا همين امنيت نسبي و معيشت ضيق و پيشرفت كندمان ، فعلا بر باد نرود.ما كنار نيروهاي مسلح و سرويس هاي اطلاعاتيمان كه سدّ بين ما و وحشت مطلق و ايلغار خونين اند، مي مانيم.
مي دانيم حاكميت بد، سرانجام كشور را به باد مي دهد. اما از اين ستون تا آن ستون، فرج است. آرزوي ما طولاني شدن اين فرجه است. آنها هم اينرا مي دانند و روي ناچاري ما حساب مي كنند و تن به اصلاح نمي دهند.
سنگ روي سنگ مي نهيم ، شايد پلي ساختيم. قلمه هاي لاغر را در خاك تفتيده فرو ميبريم، شايد جنگلي فراهم آيد. كودكان را با قصه حاكمان وارسته و روحانيان خداترس، بزرگ مي كنيم . شايد مادر دهر دوباره، "مرد" بزايد.
همچنان از خدايان قدرت، اصلاح و تدبير و انصاف مي طلبيم. نه انقلابي در چنته داريم نه طوفاني. اميد داريم همانها كه سفينه ايران را ، بي ضرورت، به ورطه ها و لُجّه ها كشانده اند، خود ناخدايِ نِيل به ساحل امن شوند . هركه مردمي كند را ارج مي نهيم و خطاهايش را فراموش مي كنيم. با عاليجنابِ سابق و حكيمِ خدومِ لاحق، مرحوم هاشمي ، مهربان نبوده ايم؟
https://t.me/M_H_Karimipour
**********************
در بد بودن این نکته که یک "هنرپیشه" یا "بازیکن فوتبال" به خودش اجازه میدهد در مسائلی اظهار نظر کند که نه تخصصش را دارد و نه علم کافی اش را ، شکی نیست !
سوال و شاید مشکل ، اینجاست؛ چرا در کشوری که چهار دهه ، انواع تریبون ها در اختیار انواع متخصص های دینی است حرف این افراد خریدار پیدا میکند؟
◀️ چرا "یک" خبرنگار با راه انداختن "یک" کمپین ، میتواند اینطور صدای متولیان دینی جامعه را در بیاورد و آنها را وادار کند از تریبون نماز جمعه که میراث هزار ساله ی تشیع است ،موضع گیری کنند .
◀️چرا بعد از چهل سال کار دینی و مذهبی در این کشور ، "پاسارگاد" جلوی "کربلا" قرار میگیرد !؟
◀️چرا رغبت به "ماهواره" تا این حد ، زیاد میشود و تقلای "صدا و سیما" برای جذب مخاطب به جایی نمیرسد !؟
◀️چرا شبیخون فرهنگی ای که "نظام سلطه" نسخه اش را پیچیده میتواند آموزه هایی که در مدرسه و دانشگاه به جوان و نوجوانمان داده ایم ، کم خاصیت و بی اثر کند ، تا جایی که حتی گریبان مذهبی هایمان را هم میگیرد !؟
به نظر من
⏪وقتی "حرف حسابی" در جامعه زده نشود !
⏪وقتی درد و نیاز اصلی مردم اشتباه فهمیده بشود !
⏪پای اجبار وسط بیاد و بجای مردم فکر و حتی تصمیم گیری شود !
⏪نقاق و دورنگی بین خواص جامعه شیوع پیدا کند !
⏪عملکرد مقدس های جامعه به گونه ای باشد که مردم خودشان را روبروی آنها تلقی کنند نه در کنارشان !
⏪و وقتی مصالح دسته و گروه و جناح بر مصالح مردم اولویت پیدا کند !
مردم از سر اعتراض هم که شده ، به اراجیف سلبریتی ها گوش میدهند و از آنها الگو گیری میکنند !
⬅️باید از قطار دگماتیسم پایین آمد و واقعیت های جامعه را نیز رصد کرد
⬅️باید به اشتباهاتمان در برخورد با مردم اقرار کرد و چاره اندیشی نمود
⬅️باید در حجتِ "اسلام" بودن و آیتِ "الله" بودن بعضی از تریبون دار های مذهبی تجدید نظر کرد
⬅️باید جای سیره ی "علما" را با سیره "اهل بیت" عوض کرد !
همه چیز را گردن امریکا و اسراییل جنایتکار انداختن راه برون رفت از این آسیب ها نیست !
تفکرات داعشیسم و تکفیر کردن این و آن چاره ی کار نیست !
برخورد مردم با مسائل اجتماعی برایند رفتار بزرگانشان با آنها هم هست نباید همه را به جنگ فرهنگی ربط داد
⏪مردم حمقایی نیستند که نفهمند خرج "روضه ی امام حسین" لازم است و با هزاران هزار هزینه غیر لازم قابل مقایسه نیست باید دید چرا به اینجا رسیده اند که چنین حرف هایی را میپذیرند !
⏪مردم حمقایی نیستند که نفهمند "حجاب" یک ارزش و بها برای آنهاست ؛ باید بفهمیم چه کرده ایم که لجاجت انها را برانگیخته ایم
⏪مردم حمقایی نیستند که نفهمند الگویشان کورش نیست باید علت را در منع کردن ها و الگو سازی نکردن های خودمان جستجو کنیم !
⏪مردم حمقایی نیستند که از دین فراری شده باشند و سعادتشان را در دست شیطان بجویند ، آنها با پیاده سازی دین سلیقه ای مشکل دارند !
اگر مردم را نفهم تلقی کردیم و انها را لاابالی و بی دین فرضشان نمودیم در واقع چهل سال تربیت دینی خودمان را به سخره گرفته ایم !
به نظر من
مردم در کنار خوب و نجیب بودنشان
فهیم و عاقل هم هستند !
منافق شناسان خوبی هم هستند !
فقط باید فهمیده شوند همین
فتامل....
احسان خادمی
*************************
🔴ایرانیها چقدر دروغ میگویند؟
در موج سوم پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (دفتر طرحهای ملی ارشاد 1395) از 19 هزار نمونه در سطح شهر و روستاهای کل کشور پرسیده شده که به نظر آنها چقدر دروغ در جامعه رواج دارد.
🔶 از نظر 23.4 درصد از مردم دروغ در سطح خیلی زیاد، 48.4 درصد زیاد، 19.6 درصد متوسط، 6.9 درصد کم و 2.2 درصد خیلی کم رواج دارد.
🔷پژوهشهای تجربی اندکی درباره میزان دروغگویی مردم در ایران انجام شده اما باور عمومی این است که بیشتر مردم دروغ می گویند.
🔶 در یک نمونه منحصر به فرد در نظرسنجی تلفنی انجام شده توسط مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهای روزنامه همشهری (1386) با 1200 نمونه از مردم تهران درباره دروغ، اکثریت مطلق پاسخ گویان، معادل 99 درصد، وجود دروغ را در جامعه تأیید کردهاند و بقیه (13 نفر) پاسخ دادهاند که «نمیدانم»؛ یعنی، کسی وجود دروغ را در جامعه رد نکرده است.
🔷موید عدم اهمیت رواج دروغ نزد مردم، پیدایش ملی ایسپا، در بهار 1393 است که در آن بر اساس سؤالات بسته، میزان رواج دروغ در شهر و روستای پاسخگویان 3.56 (در میانگینی از 1 تا 5) و در بین وابستگان و خویشانشان 2.53 توسط پاسخگویان برآورد شده است که در رده سوم آسیبهای اجتماعی شایع (پس از فقر و بیکاری اعتیاد) است.
🔶اما در همین پیمایش، وقتی در سوالی باز از پاسخ گویان خواسته شد سه مورد از مسائل مهم جامعه را بیان کنند، دروغ توسط 3.2 درصد افراد جامعه به عنوان مهمترین مسئله اجتماعی بیان شده که بیانگر کم اهمیتی آن میان مردم (رده هجدهم) به رغم رواج آن در جامعه است (ردههای اول بیکاری با 54.8 درصد است). یعنی مردم با وجود اعتقاد به رواج دروغ در جامعه، آن را چندان مسئله مهمی نمیدانند.
✍️محمدرضا جوادی یگانه
http://l1l.ir/2wo1
📖منبع: هفتهنامه صدا
🆔 @Irnaresearch
*****************
هادی حیدری در گفت و گو با امتداد: نمیتوانستیم افراد غیرمنتخب را جایگزین هیات مدیره قانونی کنیم
امتداد – گروه اجتماعی: مجمع عمومی مؤسس انجمن صنفی کارگری روزنامهنگاران استان تهران در پی استعفای هیات مدیره و بازرسان منتخب اولین مجمع عمومی با انتشار اطلاعیهای از اعضا خود دعوت کرد تا در مجمع عمومی جدید این انجمن صنفی کارگری شرکت کنند. به دنبال کارشکنیهای صورت گرفته در خصوص تشکیل این انجمن و خصوصا فشار وزارت کار برای تغییر برخی از افراد هیات مدیره، هیات مدیره منتخب این انجمن صنفی استعفاد داد. در این باره امتداد با هادی حیدری عضو علی البدل هیات مدیره این مجمع که در اعتراض به رفتارهای وزارت کار استعفا داده گفت و گو کرده است.
چندی پیش شما و بقیه اعضای هیات مدیره استعفاد دادید علت آن چه بود؟
پس از این که مجمع عمومی موسسان« انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران» با حضور و نظارت نمایندگان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی برگزار شد، روزنامه نگاران، هیات مدیره و بازرسان انجمن را انتخاب کردند. خیلی زود کار ثبت و رسمی کردن انجمن تهران را آغاز کردیم و حتی همه مدارک انتخابات را به ناظران وزارت کار تحویل دادیم. اما بعد از گذشت مدتها اداره کار آگهی ثبت انجمن صنفی را صادر نکرد.
در عین حال گمانه زنیهایی صورت می گرفت که براساس آن این طور به نظر می رسید که انتظارات اداره کار از نتیجه انتخابات انجمن صنفی، با مطالبات روزنامه نگاران و رای اعضای مجمع موسس دارد فاصله دارد. چون حفاظت از آرای روزنامه نگاران و اعضای انجمن مهم بود تصمیم گرفتیم خواستههایی که به نظرمان مبنای قانونی نداشت را اجرا نکنیم.
همچنین فرستادن نامهای از طرف اداره کار به هیات موسس انجمن که حاوی برخی از ادعاها در باره اعضای هیات مدیره انجمن روزنامه نگاران استان تهران و نیز برخی کلی گوییها وعبارتهای غیر مستند به نقل از یک نهاد حاکمیتی بود باعث شد که درخواست جایگزین شدن افراد دیگری به جای برخی از اعضای هیات مدیره انجمن تهران مطرح شود. این مسائل ما را بر این داشت تا به فکر برگزار دوباره مجمع عمومی بیفتیم. اعضای هیات مدیره و بازرسان منتخب انجمن های صنفی باید حائز اکثریت آرای ماخوذه در مجمع عمومی باشند و به فرض، چنانچه فرد یا افرادی از منتخبان، شرایط مندرج در اساسنامه را نداشته باشند باید اعضای منتخب علی البدل جایگزین آنها شوند و چنانچه با وجود جایگزین شدن اعضای علی البدل همچنان تعداد اعضای هیات مدیره کمتر از تعداد مصوب در اساسنامه باشد باید مجمع عمومی را دوباره برگزار کرد و بدیهی است رعایت تشریفات قانونی برای برگزاری مجمع عمومی مجدد الزامی است.
نکته دیگر آن که نمیتوانستیم افراد غیرمنتخب را جایگزین هیات مدیره قانونی کنیم. به هر حال معتقدم که اعضای انجمن تهران به همه وظایف قانونی خود عمل کرده و از آرای روزنامه نگاران صیانت کرده است. تلاش های بسیاری نیز در قالب گفت و گوهای حضوری فراوان با بسیاری از مسئولان وزارت کار، اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان تهران، نمایندگان مجلس و افرادی ازمجموعه دولت انجام گرفته تا قضاوت درستی در خصوص ادعاهای مطرح شده صورت پذیرد. با عنایت به این موارد تصمیم گرفته شد تا دوباره مجمع عمومی انجمن برگزار شود.
با توجه به اینکه دلیل استعفای شما کارشکنی علیه این انجمن بود، چه تضمینی وجود داره با انتخاب عده ای دیگر این کارشکنی ها تمام شود؟
بالاخره با توجه به همه اقدامهای صورت گرفته حجت بر مجموعه وزارت کار تمام است و هر اتفاقی که در ادامه مسیر رخ دهد بدون شک مسئولیت آن به عهده وزارت کار است. از طرفی روزنامه نگاران محترم هم به این موضوع بیشتر پی خواهند برد که با حسن نیت، تمام تلاش مان را صرف کردیم تا انجمن شکل بگیرد و صنف مان صاحب یک خانه شود.
دلایل سنگ اندازی ها چیست؟
نمیتوانم به روشنی پاسخ این سوال را بدهم. اما به نظر میرسد وزارت کار تحت فشارهای زیادی از جاهای دیگر است وگرنه به نفع وزارتخانه و دولت بود که موضوع انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران در کوتاهترین زمان ممکن راه میافتاد.
**********************
🔴 سیدعلیرضا بهشتی: باید تکلیف خود را درباره «پلورالیسم» در جامعه روشن کنیم/ بحث سپنتا نیکنام از مراحل ظهور یک تناقض است/ چشم اندازی برای حل این مشکل وجود دارد
موضوع سپنتا نیکنام ریشه در یک مساله بنیادی و بحرانی تر دارد، تکلیف ما به عنوان مسلمان و تکلیف نظام اسلامی که می خواهد جامعه ای مدرن را در قرن بیست و یکم اداره کند باید در قبال مساله تنوع و تعدد در جامعه روشن شود. راه حل این است که در اینگونه موارد برای اداره یک اجتماع متعدد و متکثر، هیچ چاره ای جز حاکمیت «خردورزی همگانی» وجود ندارد. تصمیم در مورد آقای نیکنام نیز باید در عرصه عمومی و خردورزی همگان صورت گیرد و تجدید نظر در تصمیمات نباید به معنای ضعف برای یک نظام تلقی شود بلکه از نقاط قوت آن است نظام هایی که سازوکار اصلاح را در درون خود زنده نگه داشتند پایدار ماندند حتی اگر هدف آنها باطل بوده باشد.
🔺در تاریخ نظام هایی که هیچ تغییر و تحول و تجدیدنظر و اصلاحی را برنمی تابند دیر یا زود مبتلا به سقوط و اضمحلال می شوند و فرقی هم نمی کند در کجای دنیا باشند. نباید اجازه داد عده ای خاص به نام اسلام سخن بگویند و هر حرفی را حتی اگر برخاسته از اسلام باشد غیر اسلامی بنامند. در نظام اسلامی باید هرکس با استدلال سخن بگوید و نهادهای قانونگذاری باید به صورتی تشکیل شوند که برآیند نظام دانایی باشند و همچنین نماینده تفکرات و افکار و اندیشه ها و الگوهای زیستی متفاوتی باشند که در جامعه حضور دارند. یعنی حتی اگر شورای نگهبان نیز در این زمینه سخن بگویند باید دید که آیا این شورا نماینده دیدگاه های فقهی مختلف درون جامعه هست یا نه، اگر هست که هیچ اما اگر نیست نمی توان مهر بطلانی بر پیشانی هرکسی که مخالف نظر ماست بزنیم و به آنها لقب مخالف شرع و اسلام دهیم حاصل اینگونه برخوردها ناکارآمد نشان دادن اسلام در اداره کشورخواهد بود.
👈 برای خواندن متن کامل، بر روی دکمه "INSTANT VIEW" بزنید.
*********************
✅ بست نشيني بقايي و احمدي نژاد
✍️ كيانوش راد فعال سیاسی اصلاحطلب:
احمدي نژاد همه پل هاي پشت سرش را خراب مي كند.
او نه در حاكميت و نه در ميان ملت جايي ندارد.
احمدي نژاد براي اصول گرايان مهره اي سوخته است. حتي حوصله اصول گرايان هم از احمدي نژاد به سر آمده است .
مساله او مساله شخصي با خانواده لاريجاني و نه اشكالات ساختاري ، او مدافع دوستان خود است و نه مدافع مردم.
در دوره هشت ساله احمدي نژاد همه آنچه احمدي نژاد معترض است به صورت بدتر رخ داد ، اما مردم صدايي از او نشنيدند.
رفتار احمدي نژاد نشان مي دهد كه بافت و ساختار قدرت و جامعه ايران را هنوز نشناخته است.
احمدي نژاد به خاطر همه ي ظلم ها و جفا ها به مردم و بخاطر اتلاف سرمايه هاي كشور از ملت عذرخواهي كند .
مردم اعتراض هاي احمدي نژاد را باور نمي كنند. او براي مردم فرياد نمي زند. او براي حلقه نزديكان خويش زبان اعتراض گشوده است.
بزرگان و رهبران ِ اصلاحات در دولت احمدي نژاد محصور گرديدند و او سكوت و همواهي كرد.
احمدي نژاد نه در زمان رياست قوه مجريه به اجراي قانون اساسي وفادار بود و نه امروز از ديگر مظالم ِ سخني نمي گويد.
اعتراف احمدي نژاد به اشتباهات گذشته ي خويش و قصورها و تقصير ها ي فراوان اش ، شايد راهي براي توجيه رفتار كنوني اش باشد.
محمد كيانوش راد
٢٤ ابان ٩٦
@noghteh3
**********************
🔹هر گاه از بزرگراه #شیخ_فضل_الله_نوری وارد اتوبان جلال می شوم بی اختیار یاد خطای تاریخی #جلال_آل_احمد می افتم!
جلال آل احمد در کتاب غرب زدگی خود راجع به اعدام شیخ فضل الله نوری چنین نوشته است: "به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام سرای این مملکت افراشته شد."
🔹این نتیجه گیری غلط جلال را با آب و تاب در کتاب های درسی به خورد دانش آموزان این مملکت می دهند و گناه بردار کردن شیخ فضل الله را به گردن غرب زدگان می اندازند بگذریم که خود واژه غرب زدگی نیز اصطلاحی "من در آوردی" و تعریف نشده است که می توان آن را همچون برچسبی بر پیشانی هر شخص و جریانی چسباند. این واژه من در آوردی از ابداعات سید احمد مهینی یزدی معروف به احمد فردید بود که خود، شیفته ی مارتین هایدگر فیلسوف نازی آلمان هیتلری بود. فردید بین فلسفه پدیدار شناختی هایدگر و عرفان ابن عربی وجه مشترک پیدا می کرد!
🔻داستان شیخ فضل الله نوری اما داستان دیگری است. شیخ فضل الله که در ابتدای انقلاب #مشروطه در کنار سید عبدالله بهبهانی و سید کاظم طباطبایی قرار داشت بعدأ با سید عبدالله بهبهانی اختلاف پیدا کرد و مشروطه را ضد دین تلقی کرد و مشروطه خواهان را مهدورالدم خواند!
🔻 #محمدعلی_شاه قاجار هم که با برقراری مشروطه حکومت بی قید و شرط پادشاهی خود را در محدودیت می دید از فتوای شیخ فضل الله و چند تن از امام جمعه های همگام با وی استقبال کرد و کودتایی را سازماندهی کرد که حاصل آن به توپ بستن مجلس و اعدام بسیاری از مشروطه خواهان بود که شیخ آنها را مهدورالدم خوانده بود.
🔻کودتای محمدعلی شاه که شکست خورد شیخ فضل الله به عنوان تئوریسین شرعی کودتا محاکمه و اعدام شد اما نکته مهم این است که در این محاکمه و اعدام هم "غرب زده ها" نقش اصلی را نداشتند.
۱ - مکاتبات بین سید عبدالله طباطبایی و سید کاظم طباطبایی با علمای نجف باعث شد که مراجع تقلید نجف (معروف به آیات ثلاث) در تلگرافی که در تاریخ ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری فرستادند شیخ فضل الله نوری را "مفسد" اعلام کنند! حکم مفسد بودن شیخ فضل الله امضای آیت الله العظمی محمد حسین نجل میرزا خلیل، آیت الله العظمی محمد کاظم خراسانی و آیت الله العظمی عبدالله مازندرانی را دارد!
۲- قاضی دادگاهی که شیخ فضل الله را محاکمه و به اعدام محکوم کرد "شیخ ابراهیم زنجانی" بود. این مرد ۲۰ سال در حوزه علمیه نجف علوم دینی خوانده بود و شاگرد آخوند خراسانی، شیخ محمد لاهیجی و حاجی میرزا خلیل بود!
@toseaapaydar
🔸این که اعدام شیخ فضل الله نوری اقدامی غلط بوده یک مسأله است و این که این کار غلط را به گردن کسانی غیر از آمرین و عاملین آن بیاندازیم امر دیگری است. بحث درست و غلط بودن این اقدام یک بحث تحلیلی و حقوقی است که هر فرد و جریانی بسته به گرایش سیاسی و فلسفی خود می تواند رأیی متفاوت داشته باشد اما این که این اقدام را از دوش کارگردانان اصلی آن برداریم و به دوش دیگران بیاندازیم تحریف تاریخ است و تحریف تاریخ در سطح کلان و اجتماعی باعث افکار بیمارگونه، تصمیمات غلط و حرکت های اجتماعی بیمار می شود.
🔸چندی پیش دیدم که "نهاد کتابخانه های عمومی کشور" کتابی با عنوان "سر دار" به قلم نوه شیخ فضل الله نوری در تیراژ یکصد و پنجاه هزار نسخه چاپ کرده است. گرچه زیر عنوان کتاب آمده است که این کتاب "گزارش تحلیلی از بر دار رفتن آیت الله شیخ فضل الله نوری" است اما کتابی است برگرفته از خاطرات نزدیکان و مریدان شیخ که توسط نوه ایشان نوشته و در سال ۱۳۵۵ منتشر شده است. این که چنین کتابی با این شدت یکسونگری پس از گذشت حدود ۴۰ سال در تیراژی صد برابر تیراژ متعارف کتاب در ایران توسط یک نهاد دولتی چاپ شود و به رایگان در کتابخانه های کشور توزیع شود دیگر خطای فردی مرحوم جلال آل احمد نیست بلکه یک حرکت سازماندهی شده است.
🔸جالب اینجاست که با وجود این که در دو جای این کتاب اشاره شده که عکسی از صحنه بردار شدن شیخ فضل الله موجود نیست و عکس های موجود جعلی هستند باز هم طرح این کتاب منقوش به عکس جعلی صحنه بردار کشیده شدن شیخ فضل الله است!
چگونه انتظار داریم ملتی که تاریخ خود را نمی داند تصمیمات درست بگیرد؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت ها:
۱- برای شناخت بیشتر افکار احمد فردید و جلال آل احمد پیشنهاد می کنم کتاب "هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید" به قلم محمد منصور هاشمی از انتشارات کویر را بخوانید.
۲- شرح تحلیلی ماجرای بردار شدن شیخ فضل الله نوری را از کتاب "تاریخ انقلاب مشروطیت ایران" به قلم دکتر مهدی ملک زاده - انتشارات علمی بخوانید.
✅در مسیر توسعه پایدار
💎 t.me/toseaapaydar