ضرورت پایان جنگ‌های بی‌پایان

ضرورت پایان جنگ‌های بی‌پایان



«اندیشکده کوینسی برای حکومت‌داری مسئولانه» سال ۲۰۱۹ با حمایت مالی جرج سوروس، سرمایه‌دار لیبرال و چارلز کوک، کارخانه‌دار محافظه‌کار تأسیس شد. اندرو باسِویچ، سرهنگ بازنشسته ارتش و استاد روابط بین‌الملل دانشگاه بوستون مدیر این مؤسسه است. نام اندیشکده از جان کوینسی‌آدامز، ششمین رییس‌جمهور ایالات متحده برگرفته که در مقام وزیر خارجه گفته بود:«آمریکا نباید در جستجوی هیولاهایی که می‌خواهد نابود کند به خارج برود». این مجموعه مأموریت خود را ترویج ایده پایان جنگ‌های بی‌پایان به نفع دیپلماسی نیرومند معطوف به صلح بین‌المللی اعلام کرده است. این گزارش[۱] به بررسی ضرورت پایان حضور نظامی آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم می‌پردازد.

هزینه‌های نبرد

نویسنده ریشه نبردهای آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم را به حوادث دهه ۱۹۸۰ ارجاع می‌دهد.


 تقابل‌های آمریکا با گروه‌ها و دولت‌های اسلام‌گرا طی دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، زمینه اولویت‌بخشی به مقابله با اسلام‌گرایی در راهبردهای امنیت ملی آمریکا را پس از فروپاشی شوروی فراهم ساخت. به همین دلیل در شرایطی که پیش‌تر آمریکا صرفاً در قالب نیروهای به‌اصطلاح حافظ صلح بین‌المللی در جنگ‌های داخلی لبنان مداخله کرده بود، پس از ۱۱ سپتامبر رأساً و بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل به اشغال افغانستان و عراق مبادرت ورزید. تجاوزهایی که علاوه بر کشتار بی‌رحمانه غیرنظامیان به بازداشت‌های بی‌ضابطه، شکنجه، زندان‌های غیرقانونی و ترورهای هدفمند از سوی نیروهای نظامی و امنیتی آمریکا نیز انجامید.

تقابل‌های آمریکا با گروه‌ها و دولت‌های اسلام‌گرا طی دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، زمینه اولویت‌بخشی به مقابله با اسلام‌گرایی در راهبردهای امنیت ملی آمریکا را پس از فروپاشی شوروی فراهم ساخت

این مقاله بیان می‌کند پس از گذشت دو دهه، با حوادثی مانند مرگ بن‌لادن و البغدادی، افول القاعده در افغانستان و داعش در عراق و توافق آمریکا با طالبان، دیگر ضرورت چندانی برای تداوم حضور نظامیان آمریکایی در غرب آسیا وجود ندارد. در عین حال که این سیاست نه‌تنها نتوانست به نابودی ایدئولوژی‌های تکفیری و ریشه‌کنی زمینه‌های تنش‌های قومی و فرقه‌ای بیانجامد، بلکه امروز افغانستان از دموکراسی و توسعه بی‌بهره و حتی فاقد یک حکومت یکپارچه مرکزی است. عراق نیز وارد دور باطلی از بازتولید خشونت‌های داخلی شد که هرگز ضرورت نداشت. این فقدان دستاورد، تناسبی با هزینه‌های گزاف آمریکا در این مسیر ندارد.

تلفات نظامی آمریکا در جریان اشغال افغانستان و عراق را می‌توان در نمودار زیر برگرفته از بیانیه‌های پنتاگون، مشاهده کرد[۲].


نمودار زیر نیز مبالغ مصوب وزارت خارجه و پنتاگون به میلیارد دلار، برگرفته از داده‌های اندیشکده روابط بین‌الملل دانشگاه براون نشان می‌دهد که صرفاً بخشی از هزینه‌های نبرد ادعایی با تروریسم است[۳].


علاوه بر تلفات انسانی و هزینه‌های اقتصادی، تداوم این جنگ‌ها فضایی در مدیریت سیاست خارجی آمریکا پدید آورده که به بهانه مبارزه با تروریسم به مداخله‌جویی‌های متعدد در کشورهای مسلمان بپردازند. به همین دلیل، دولت آمریکا از ۱۱ سپتامبر بدین‌سو به طور غیرمنظم و بی‌رویه‌ای دایره گروه‌های هدف را گسترش داده است. در حالی که علاوه بر جنگ‌جویان تکفیری القاعده و داعش که امکان عملیات تروریستی علیه مردم آمریکا را تا حد زیادی از دست داده‌اند؛ گروه طالبان خارج از خاک افغانستان عملیاتی علیه آمریکا انجام نداده و گروه‌های مقاومت حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن نیز هرگز نه متعرض خاک آمریکا شده‌اند و نه تهدیدی علیه غیرنظامیان آمریکایی در منطقه غرب آسیا بوده‌اند. هم‌چنین آمریکا خود را متولی مقابله با بسیاری از گروه‌ها از الشباب در سومالی تا ابوسیاف در فیلیپین می‌داند که مخاطب‌شان، دولت‌های محلی بوده و تهدیدی علیه آمریکا به شمار نمی‌روند. علاوه بر اینکه واشنگتن تمایزها و پیچیدگی‌های این گروه‌ها را نیز در نظر نمی‌گیرد.

علاوه بر تلفات انسانی و هزینه‌های اقتصادی، تداوم این جنگ‌ها فضایی در مدیریت سیاست خارجی آمریکا پدید آورده که به بهانه مبارزه با تروریسم به مداخله‌جویی‌های متعدد در کشورهای مسلمان بپردازند. به همین دلیل، دولت آمریکا از ۱۱ سپتامبر بدین‌سو به طور غیرمنظم و بی‌رویه‌ای دایره گروه‌های هدف را گسترش داده است

طبق این گزارش، ریشه بروز خشونت‌های قومی یا فرقه‌ای در جوامع مسلمان به سابقه استعمار و استثمار توسط دولت‌های غربی، فساد و استبداد حکومت‌های محلی و تداوم محرومیت‌های اقشار فقیر بازمی‌گردد. حضور نظامی آمریکا نه‌تنها این معضل‌ها را حل نمی‌کند که مشکلات دیگری مانند نقض استقلال و حاکمیت ملی و تعرض به تمامیت ارضی را نیز به آن‌ها می‌افزاید که منتج به ایدئولوژی‌های ضدغربی شده و انگیزه عملیات‌های تهاجمی علیه نیروهای نظامی اروپایی و آمریکایی را افزایش داده است.

ارزیابی راهبردی

نویسنده در نقد استراتژی ضدتروریستی آمریکا به بررسی چهار مؤلفه اصلی می‌پردازد.

اول، کشتار هدف‌مند؛ این عملیات‌ها لایه‌ای عمیق در نبردهای برون‌مرزی است که به دو شکلِ ترورهای هدف‌گذاری‌شده علیه شخصیت‌های اصلی و حملات محدود ولی ویران‌گر به پایگاه‌هایی که الگوی رفتاری آن از مشارکت در عملیات‌های ضدآمریکایی حکایت کند، صورت می‌پذیرد. این عملیات‌ها با یگان‌های کوچک زمینی، پهپادها یا ترکیبی از این دو، از ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۸ به مرگ حداقل ۲۰۰۰ غیرنظامی در افغانستان، پاکستان، یمن و سومالی منجر شد. نویسنده با تردید در ادعای دولت‌مردان آمریکا در مشروعیت‌بخشی به ترور سردار سلیمانی به عنوان یکی از مهم‌ترین نمونه‌ها، پیشنهاد می‌کند کنگره قانونی به تصویب برساند که شرایط و اهداف مجاز را روشن نماید و توصیه می‌کند کشتارهای هدف‌مند به عنوان آخرین راه‌حل در مواردی که صرفاً احتمال حمله به خاک کشور، پایگاه‌های نظامی و یا تهدید قریب‌الوقوع علیه سربازان و شهروندان آمریکایی وجود دارد، تقلیل یابد.

دوم، عملیات‌های ضدشورش؛ این عملیات‌های بزرگ‌مقیاس که برای تصرف و کنترل قلمروی سرزمینی به کار می‌روند، معمولاً به کشتار گسترده غیرنظامیان و تقویت ایده تقابل دارالاسلام و دارالکفر می‌انجامد. مقایسه نشان می‌دهد در موردی مانند مبارزه با داعش تا جایی که در جغرافیای معین و محدود، از مشروعیت بین‌المللی، حمایت‌های بومی و همکاری‌های منطقه‌ای حتی با دولت‌های رقیب مانند ایران برخوردار بود، موفقیت‌آمیز بود. گرچه به نابودی کامل سازمان و ایدئولوژی داعش نینجامید. ولی از زمانی که این مأموریت به طور نامتناسبی به حمایت از کردها در سوریه و مقابله با گروه‌های مقاومت در عراق بسط داده شد، مشکلاتی بروز کرد. همانطور که گسترش عملیات در افغانستان از حذف القاعده به حذف طالبان و سپس دولت‌سازی به سبک غربی، سبب ناکامی آن شد. نویسنده پیشنهاد می‌دهد با کاهش قابل ملاحظه نیروهای نظامی آمریکا در آفریقا، جنوب و غرب آسیا، امکان هدف‌گیری آنان را کاهش داده و از تبعات سیاسی و رسانه‌ای کشتار غیرنظامیان توسط آنان جلوگیری شود. در مقابل، یک نیروی سبک واکنش سریع در چهار منطقه خلیج فارس، مدیترانه، آفریقای عربی و آسیای جنوب شرقی شکل بگیرد که در صورت وقوع حملات تروریستی مانند تجربه سفارت آمریکا در بنغازی در ۲۰۱۱، در کمتر از ۱۰ ساعت بتوانند به نقطه مد نظر رسیده و با تهدید مقابله نماید.

سوم، ظرفیت مشارکت؛ یکی از استدلال‌های مبارزه با تروریسم، ایجاد ظرفیت مشارکت با دولت‌ها و گروه‌های متحد به هدف کاهش مسئولیت و هم‌چنین هزینه‌های مالی و انسانی نیروهایی آمریکایی است. ولی تجهیز برخی گروه‌ها مانند نیروهای کُرد سوری به بهانه مبارزه با داعش سبب شد آن‌ها سودای تقابل با دولت مرکزی سوریه را در سر بپرورانند و حتی باعث شد با تسلیحات آمریکایی به مبارزه با ترکیه، یکی از اعضای ناتو، برخیزند. در موارد دیگر برخی دولت‌ها مانند یمن در دوران عبدالله‌صالح و مصر پس از کودتای السیسی از تجهیزات و آموزش‌های نظامی آمریکا به بهانه مبارزه با ترویسم، در راه سرکوب معترضان داخلی سوءاستفاده کرده‌اند. پس لازم است ظرفیت مشارکت به‌گونه‌ای بازسازی شود که از مشارکت با دولت‌ها و گروه‌های ناقض حقوق بشر اجتناب شده و فقط به مواردی محدود شود که تهدیدی جدی علیه امنیت ملی آمریکا مطرح باشد. ضمناً با کاهش صدور تسلیحات که امکان سوءاستفاده و قاچاق آن را افزایش داده، صرفاً به فعالیت مستشاری و آموزش نیروهای نظامی آن دولت‌ها پرداخته شود.

نظرسنجی مؤسسه پیو در آوریل ۲۰۲۰ نشان می‌دهد عموم آمریکایی‌ها، متأثر از شیوع کرونا، مهم‌ترین اولویت را بهبود بهداشت بین‌الملل و مقابله با تروریسم بیولوژیک عنوان کرده‌اند. پیش از آن نیز مبادرت دولت آمریکا به اقدام‌های تروریستی مانند شهادت سردار سلیمانی در پوشش مبارزه با تروریسم، این مطالبه را در میان بعضی نخبگان این کشور مطرح کرد

چهارم، امنیت داخلی؛ ادارات امنیتی، دفاعی، بهداشتی و قضایی ایالت‌ها از ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۷ بیش از ۸۹۰ میلیارد دلار برای جلوگیری از تهدیدهای تروریستی، بیولوژیکی و رادیولوژیکی هزینه کرده‌اند. پس از داعش، ۱۹۶ پرونده برای شهروندان آمریکایی تشکیل شد که به ۱۳۷ محکومیت منجر گردید. این سیاست‌ها علاوه بر نقض حریم خصوصی، به کاهش جذب مهاجرانی انجامیده که از مهم‌ترین منابع تقویت نیروی انسانی ساخت اداری آمریکا بوده‌اند. گزارش توصیه می‌کند دولت با تعیین شاخص‌های دقیقی از اتهام‌های بی‌رویه به افراد بی‌گناه جلوگیری کند.

جمع‌بندی

نظرسنجی مؤسسه پیو در آوریل ۲۰۲۰ نشان می‌دهد عموم آمریکایی‌ها، متأثر از شیوع کرونا، مهم‌ترین اولویت را بهبود بهداشت بین‌الملل و مقابله با تروریسم بیولوژیک عنوان کرده‌اند. پیش از آن نیز مبادرت دولت آمریکا به اقدام‌های تروریستی مانند شهادت سردار سلیمانی در پوشش مبارزه با تروریسم، این مطالبه را در میان بعضی نخبگان این کشور مطرح کرد که کنگره با لغو مجوز استفاده از نیروی نظامی علیه تروریسم موسوم به AUMF که ۲۰۰۱ تصویب و ۲۰۰۳ به‌روز شد، قانون جدیدی تصویب نماید که نظارت عمومی بر کاربرد نیروهای مسلح را افزایش داده و از سوءاستفاده مسئولان اجرایی برای اهداف دیگر جلوگیری کند. با این حال افکار عمومی این کشور از امکانات محدودی برای تغییر ذهنیت حاکمان مبنی بر پایان نبرد برخوردار است. زیرا این مسأله به ابزاری برای حفظ وجهه ارتش آمریکا و بهانه‌ای برای مداخله در امور دیگر کشورها بدل شده است. هم‌چنین خروج از دولت‌های تحت اشغال بدون دستاوردهای ادعایی، شکست حیثیتی سنگینی برای نومحافظه‌کاران جمهوری‌خواهان و جناح میانه دموکرات‌ها قلمداد می‌شود که از ایده نابودی تروریسم و صدور دموکراسی حمایت کرده‌اند.

ارجاعات

[۱] https://quincyinst.org/2020/06/10/19-years-later-how-to-wind-down-the-war-on-terror/

[۲] http://www.icasualties.org/

[۳] https://www.pogo.org/analysis/2019/12/adding-up-the-cost-of-our-never-ending-wars/


نویسنده : احسان کیانی / دانشجوی دکترای مطالعات غرب آسیا

اندیشکده راهبردی تبیین

Report Page